از سرنوشت انتظار ندارم تو رو دوباره به من برگردونه
چون میدونم خوشبختی فقط یه بار در میزنه
تو روخونه آتش گرفته، در جهت باد شنا میکنم، اما من فقط یه قایق کاغذیام
با عرق سرد و درد سینه بیدار میشم. هرکاری میکنم آخرین آغوش خدافظیمون از یادم نمیره
آخرین فریاد عشق، آخرین «ببخشید» و بدن نرم و لطیفت زیر لباس نازک تابستونی
بطری خالی شراب، چراغ خاموش، خونه غریبه
در یه زندگی بیگانه، یه زن دیگه بیدارم میکنه
اما تا زمانی که قلب زخمیام میتپه، درد دوریات منو تنها نمیذاره
گرمای وجودت نگهدارت باشه، بذار من با یخ آرزوهای برآورده نشدهام سر کنم
منم یکی مثل بقیه آدما شدم و در باتلاق ناامیدی دست و پا میزنم
تو رو هیچ وقت از یاد نمیبرم
عشقت، غمت، اشکهات و خندههات
قطار با سرعت باد منو به سمت یخبندان سیبری میبره
و از پشت پنجره کوپه، کابلهای بین راه هم ناله میکنند
ترانه سرا و خواننده: Vladimir Kuzmin
ترجمه: بهروز بهادری فر