آهنگ قدیمی روسی «بارانک نحیف»

آهنگ قدیمی روسی «بارانک نحیف» (Tonkaya Ryabina)

درخت بارانک* نحیف، چرا بی‌قراری؟
چرا سر بر زمین آورده‌ای و تاب می‌خوری؟

بلوط آن سوی رودخانه هم تنهاست،
اما ببین چه سر به آسمان کشیده است.

«بی‌تابی من از دوری بلوط است.
ای کاش می‌توانستم خود را به او برسانم.

با شاخه‌های نازکم او را در آغوش بکشم
و روز و شب با برگ‌هایش به نجوا بنشینم.»

بارانک، آغوش بلوط، آرزوی محال است.
بدان که تقدیر تو، تنهایی و بی‌تابی است.


* بارانک، درختی شبیه زبان گنجشک است با میوه‌های خوشه‌ای قرمز رنگ.

شعر: فولکلوریک
خواننده: لودمیلا زیکینا (Lyudmila Zykina). وی را می‌شود با خانم «الهه»، خواننده ایرانی، مقایسه کرد.
ترجمه: بهروز بهادری فر

ژْدون – «تنبل خان» روسیه

یکی دو سال پیش، بیمارستانی در هلند، مجسمه‌ای در کنار ورودی‌ ساختمان نصب کرد که نماد انتظار بیماران در مطب پزشک باشد.
این مجسمه به سرعت در روسیه و اوکراین محبوب شد و اسم «ژْدون» (Zhdun) را برایش انتخاب کردند که می‌شود آن را «تنبل خان» ترجمه کرد.
بر خلاف ایده اصلی مجسمه ساز هلندی که مفهومی مثبت را منتقل می‌کرد، روس‌ها به جنبه منفی آن علاقه نشان دادند و از او نماد تنبلی و بی تحرکی ساختند. نماد شخصی که پا ندارد، دست روی دست می‌گذارد و منتظر است کارها خود به خود جلو برود و درست شود.

ظرف مدت کوتاهی، «ژْدون» در طنزهای سیاسی و اقتصادی و… مورد استفاده قرار گرفت. مثلا مردم تصویر «ژْدون» را کنار ورزشگاه یا تونل یا ساختمانی که مدت‌هاست قرار بوده ساخته شود مونتاژ می‌کنند. یا کنار وعده‌های مسئولان دولتی که سال‌هاست قرار بوده عملی شود و نشده. یعنی «حالا بشین تا درسته بشه.»
کاری شبیه مونتاژ تصویر آقای عباس جدیدی در موقعیت‌های مختلف برای تاکید بر «افق زاویه دید».

اگر «ژْدون» ایران بود و عکسش را کنار آزادراه تهران-شمال مونتاژ می‌کردند، قطعا زبان باز می‌کرد که «بابا انقدرا هم تنبل نیستم!».

«ژْدون» به قدری محبوب شده که شرکتی روس، حق برند این مجسمه را خریده و عروسک و تی شرت و… او را وارد بازار کرده و قصد دارد کارتون و انیمیشن هم از او بسازد. برای او حتی دوست دختر و خانواده هم درست کرده‌اند.

بهروز بهادری فر

صدمین سالگرد انقلاب اکتبر روسیه

امروز (۷ نوامبر) صدمین سالگرد انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ است.
روزی سرنوشت ساز برای روسیه. روزی که حکومت تزاری سرنگون شد و تفکر کمونیستی به قدرت رسید.
نظام سیاسی مبتنی بر تفکر کمونیستی کمی بیش از ۷۰ سال دوام آورد و در سال ۱۹۹۱ فروپاشید.

امروز روسیه مدرن، در حالی سالگرد انقلاب اکتبر را گرامی داشت که هنوز بین مردم روسیه دودستگی فکری وجود دارد.
عده‌ای نظام کمونیستی را نظامی خوب و مطلوب می‌دانند که متاسفانه به دست افراد ناسالم افتاد و بد اجرا شد، و عده‌ای که هر نوع حکومت مبتنی بر ایدئولوژی را محکوم به شکست می‌دانند.
عده‌ای استالین را قهرمان، و عده‌ای او را دیکتاتور می‌دانند.
عده‌ای شوروی را دوران زندگی بدون دغدغه کار و تحصیل و درمان، مبتنی بر حمایت دولتی می‌دانند، عده‌ای از شوروی به عنوان دوران خفقان سیاسی و توزیع فقر یاد می‌کنند.
افراد مسنی که رفاه نسبی شان در دوران شوروی تا حدودی تضمین شده بود ولی با فروپاشی شوروی، امروز با مستمری بخور و نمیر، کرامت انسانی خود را پایمال شده می‌بینند و نسل جدیدی که شوروی را تمام شده می‌داند و به دنبال کسب آزادی‌های بیشتر سیاسی و فرصت های برابر اقتصادی است.

بهروز بهادری فر

رقص اسیران پارسی در دربار روسیه


رقص اسیران پارسی در دربار روسیه – اپرای «خاوانشینا» اثر آهنگساز روس «مادِست موسورگسکی»
دانلود ویدئو (۱۴ مگابایت): https://goo.gl/tgA52k

حدود ۳۴۰ سال پیش در روسیه (تقریبا همزمان با اواخر دوران صفوی در ایران)، تزار «الکسی اول» فوت می‌کند. او از همسر اول و دوم خود چندین دختر و پسر داشته. به همین دلیل برای چند سالی بین خانواده دو همسر، جنگ قدرت سر می گیرد.
«فئودور» و «ایوان» از ازدواج اول و «پتر» از ازدواج دوم، کاندیداهای اصلی نشستن بر تخت قدرت بودند.
ابتدا «فئودور» پسرش از ازدواج اول، تزار می‌شود، اما زود فوت می‌کند.
در این میان «سوفیا»، خواهر «فئودور»، بر خلاف عرف آن زمان و نقش کمرنگ زنان در قدرت، تلاش می‌کند تا «ایوان»، برادر تنی‌اش تزار شود و برادر ناتنی‌اش «پتر» (پتر کبیر) به قدرت نرسد.
اختلافات خانواده دو همسر تزار «الکسی اول» بالا می‌گیرد و باعث بروز شورش «استرلتسی» (Streltsy) یا نیروهای نگهبان دربار (کرملین) می‌شود.
مسافرانی که به میدان سرخ رفته باشند، احتمالا مردانی را که برای کسب درآمد، لباس زرد و قرمز رنگ سربازان «استرلتسی» پوشیده و تبر به دست، کنار ورودی میدان سرخ می‌ایستند را دیده‌اند.
«سوفیا» با پرنس «ایوان خاوانسکی»، فرمانده «استرلتسی» (Streltsy) دست به یکی کرده و جانشین موقت «ایوان» و «پتر» که هر دو کم سن و سال بودند، می‌شود. در عمل، همه کاره دربار.
اما پرنس «ایوان خاوانسکی» که خود سودای قدرت در سر داشت، به مخالفت با «سوفیا» بر می‌خیزد و به «راسکولنیک‌» ها (Raskolnik) یا همان «باورمندان قدیم» قول می‌دهد در صورت به قدرت رسیدن، اصلاحات مذهبی را ملغی کند.

حدود ۲۰ سال قبل از این ماجرا، «نیکون» اسقف اعظم روسیه با حمایت تزار و به منظور همسان سازی با دیگر کشورهای ارتودوکس، دست به اصلاحاتی در مذهب ارتودوکس روسیه زده بود. از جمله مهم ترین این اصلاحات می توان به صلیب کشیدن با «سه انگشت» به جای «دو انگشت» و همین طور تغییر در املای کلمه «مسیح» اشاره کرد.
عده ای از معتقدان مسیحی این «بدعت» ها را کفر تلقی کرده و به شدت به مخالفت با این اصلاحات برخاستند. این عده به «راسکولنیک» ها یا «باورمندان قدیم» مشهور شدند.

اما تاریخ به شکل دیگری رقم خورد.
پرنس «ایوان خاوانسکی» و پسرش توسط فرمانده جدید نیروهای «استرلتسی» اعدام شدند.
«سوفیا» به صومعه «نووودویچی» در مسکو تبعید شد و بعد از ۶ سال زندگی به سبک راهبان، در صومعه جان سپرد.
خیلی از «راسکولنیک» ها به طور دست جمعی خودکشی کردند، و اصلاحات مذهبی به قوت خود باقی ماند.
و در نهایت، «پتر» کوچک، تزار روسیه و «پتر کبیر» شد و روسیه مدرن و متمایل به غرب را پایه گذاری کرد.

حدود ۲۰۰ سال بعد از این ماجرا، «مادِست موسورگسکی» (Modest Mussorgsky) آهنگساز روس که تمایل شدیدی به بازگشت به «روسیه اصیل» و زدودن آثار فرهنگ غرب از روسیه داشت، با الهام از این داستان، اپرای «خاوانشینا» (Khovanshchina) را شروع کرد، اما او که در سال‌های آخر زندگی به الکل اعتیاد پیدا کرده و دچار فقر شدید شده بود، نتوانست آن را به پایان برساند.
در نهایت، آهنگساز برجسته روس، «نیکولای ریمسکی-کورساکف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) این اپرا را تکمیل کرده و به اجرا رساند.

در صحنه ای از این اپرا، پرنس «ایوان خاوانسکی» دخترکان اسیر پارسی را صدا می‌کند تا برایش برقصند. بعد از رقص، پرنس خنجر خورده و کشته می‌شود.

در این ویدئو (متعلق به سال ۱۹۵۹ در تئاتر «بالشوی» مسکو)، نقش رقصنده اصلی پارسی را «مایا پلیستسکایا» (Maya Plisetskaya) جوان، یکی از معروف‌ترین رقصنده‌های دنیا اجرا می‌کند.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
راسکولنیک
شهر نامرئی کیتِژ
افسانه «سادکو»
افسانه «تزار سالتان»
«ژار پْتیتْسا»، سیمرغ روس‌ها
داستان نشان شیر و خورشید

تقویم و مراسم کریسمس در روسیه

تقویم روسیه

همان طور که ما در ایران از دو تقویم خورشیدی (برای زندگی روزمره) و تقویم هجری قمری (برای مناسبت‌های مذهبی) استفاده می‌کنیم و یک تقویم شاهنشاهی منسوخ شده داریم، در روسیه هم ۳ تقویم دارند که یکی از آن‌ها دیگر استفاده نمی‌شود.

تقویم گریگوری
یا همان تقویم میلادی معروف که در اکثر کشورهای دنیا استفاده می‌شود و در روسیه هم تقویم اصلی است. این تقویم با روی کار آمدن حکومت شوروی وارد روسیه شد و تا قبل از آن (دوران حکومت تزاری) تقویم ژولینی رایج بود.
اروپایی‌ها حدود ۳۵۰ سال قبل از روسیه به این تقویم روی آورده بودند.

تقویم ژولینی
تقریبا فقط توسط کلیسای ارتودوکس روسیه برای مناسبت‌های مذهبی استفاده می‌شود. این تقویم را تزار «پتر کبیر» (قرن ۱۸ میلادی) وارد روسیه کرد. تا قبل از آن در حکومت تزاری، تقویم اسلاوی رایج بود.
در اروپا هم این تقویم تا قرن ۱۶ میلادی مورد استفاده بوده اما به دلیل ضعف دقت در محاسبات (درست مانند تقویم قمری) کنار گذاشته شد و تقویم گریگوری جایگزین شد.
در حال حاضر، تقویم ژولینی ۱۳ روز از تقویم گریگوری (میلادی) عقب است.

تقویم اسلاوی
دیگر در روسیه استفاده نمی‌شود. تا قبل از تزار «پتر کبیر» (قرن ۱۸ میلادی) رایج بود و مبنای آن نه تولد حضرت مسیح که آغاز خلقت بود. اگر سال ۲۰۱۷ میلادی را به تقویم اسلاوی برگردانیم، سال ۷۵۲۵ اسلاوی است.
برای مدت‌ها، سال نو را در اول مارس (اسفند ماه) جشن می گرفتند. جشن «ماسلنیتسا» یا جشن آغاز بهار که شباهت‌هایی به نوروز ایرانی دارد، هنوز در روسیه در اسفند ماه جشن گرفته می‌شود.
اما بعدها با تغییرانی، آغاز سال نو به اول سپتامبر (اواخر شهریور) منتقل شد.

به دلیل استفاده کلیسای ارتودوکس روسیه از تقویم ژولینی، روز تولد حضرت مسیح در روسیه با دیگر کشورهای مسیحی تفاوت دارد.
یعنی به جای ۲۵ دسامبر که در اکثر کشورها (مطابق تقویم گریگوری یا میلادی) روز تولد حضرت مسیح است، در روسیه با ۱۳ روز تاخیر، ۷ ژانویه (مطابق تقویم ژولینی) جشن گرفته می‌شود.
به عبارت دیگر، این اختلاف تاریخ ناشی از تفاوت در روایت‌های تاریخی نیست و در هر دو کلیسا در یک تاریخ، اما در دو تقویم مختلف جشن گرفته می‌شود.

جالب این که روز آغاز سال نو، یعنی اول ژانویه، که در روسیه هم مطابق تقویم میلادی (گریگوری) جشن گرفته می‌شود (از آن‌جا که مناسبت مذهبی نیست)، اما بعضی مردم روز ۱۴ ژانویه (مطابق تقویم ژولینی) را هم با عنوان «سال نو قدیمی» جشن می گیرند. اگرچه روز ۱۴ ژانویه تعطیل و مناسبت رسمی نیست.

مراسم جشن سال نو و کریسمس در روسیه از ۳۱ دسامبر شروع شده و تا ۸ ژانویه ادامه دارد. یعنی ۹ ژانویه اولین روز کاری سال ۲۰۱۷ است.

چند نکته جالب درباره کریسمس در روسیه:

در روسیه به بابانوئل Ded Moroz می‌گویند که به معنی «پدربزرگ سرما» است.
«دِد مارُز» معمولا با نوه‌اش «اِسنیگورِچکا» (Snegurochka) که معنی «دختر برفی» می‌دهد، برای بچه ها هدیه می‌آورد.
در شب‌های سال نو خیلی از خانواده‌ها و شرکت‌ها افرادی را با لباس «دِد مارُز» و «اِسنیگورِچکا» استخدام می‌کنند تا جمع مهمانی‌شان را گرم کنند.
هر منطقه از روسیه، بابانوئل با شکل و شمایل مخصوص خودش را دارد.

کریسمس روسیه، دد ماروز، بابانوئل روسی

بچه‌ها چند روز قبل از سال نو، آرزوهای خود را روی کاغذ نوشته و در فریزر می‌گذارند تا «دِد مارُز» (بابا نوئل روسی) ببیند و درخواست‌ آن‌ها را برآورده کند. پدر و مادرها هم برای شاد کردن فرزندان، جور «دِد مارُز» خیالی را کشیده و تلاش می‌کنند خواسته‌های بچه‌ها را عملی کنند.

بعضی از روس‌ها، مهمترین آرزوی خود را روی کاغذ کوچکی نوشته و هنگام تحویل سال نو (۱۲ شب ۳۱ دسامبر) سریع آن را آتش می‌زنند و خاکسترش را داخل نوشیدنی (معمولا شامپاین) می‌ریزند و به سلامتی می‌نوشند تا آرزویشان برآورده شود.

همان طور که ما با ماهی قرمز و سبزه و عیدی و سیزده به در خاطره داریم، روس ها هم با «دِد مارُز» و «اِسنیگورِچکا» و بوی درخت کاج و زخمی شدن دستشان با برگ‌های سوزنی درخت کریسمس خاطره دارند.

مردم مذهبی، شب ۶ ژانویه را برای شرکت در مراسم عبادت دسته جمعی، تا صبح در کلیسا بیدار می‌مانند.
همان طور که می‌دانید، مومنان مسیحی روسیه، در طول سال طی ۴ دوره روزه داری، بین ۱۱۵ تا ۱۵۰ روز را روزه می‌گیرند. آخرین دوره سال، دوره «روزه کریسمس» نام دارد که از اواخر ماه نوامبر شروع شده و تا ۶ ژانویه ادامه پیدا می‌کند.
به عبارت دیگر، مومنان مسیحی روس، حتی در روز سال نو هم روزه هستند و از خوردن گوشت و تخم مرغ و شیر و دیگر محصولات حیوانی خودداری می‌کنند.

در عین حال، مصرف الکل در سال نو به شدت بالا می‌رود. بعضی از روس‌ها به قدری پشت سر هم مشروب می‌خورند که به حالتی به نام «زاپوی» (Zapoy) می‌رسند. یعنی به دلیل مصرف پشت سر هم و زیاد، برای چندین روز دیگر نمی‌توانند از شر مشروب خوردن خلاص بشوند و به کلی از کار و زندگی می‌افتند.

روس‌ها به شدت به کادو دادن و کادو گرفتن علاقه دارند. کادو ممکن است خیلی کوچک و ارزان باشد، اما همه سعی می‌کنند در مناسبت‌های مختلف به هم کادو بدهند.

خانواده‌های روس خیلی پرتعداد نیست و خیلی وقت‌ها کل فامیل در یک مهمانی کوچک جمع می‌شوند. بنابراین دید و بازدید، رسم خاصی ندارد، اما دوست و آشنا اگر مسافرت نباشند به هم سر می‌زنند و با هم به سلامتی می‌نوشند و می‌رقصند.

در عوض، به جای دید و بازدید، روس‌ها علاقه خاصی به پیاده روی دارند، حتی در اوج سرما.
طبق رسمی قدیمی به نام «نارودنایه گولیانیه» (Narodnoe gulianie)، در جریان جشن های خاصی مثل سال نو، «ماسلنیتسا» (جشن آغاز بهار)، «روز پیرزی» (پایان جنگ جهانی دوم) و… مردم در محل های خاصی در شهر و روستا به شادی و قدم زنی می پردازند.
در این جشن های خیابانی، معمولا بساط سیرک و رقص و موسیقی و بازراچه هایی برای فروش مواد غذایی و کادو و سوغاتی و… برپاست.
مردم دسته جمعی و خانوادگی بیرون می روند. زن و شوهر دستشان را حلقه کرده و نامزدها عشقولانه قدم می زنند. سگ ها هم که از شلوغی خوششان می آید بین دست و پای مردم بازی می کنند و بچه ها دنبالشان.
یکی از رقص های خاص روس ها که در این مراسم اجرا می شود (معمولا در شهرهای کوچک تر)، رقص و آواز دسته جمعی به صورت دایره وار است که «خاراوُد» (Khorovod) نام دارد.

در شهرهای بزرگ مثل مسکو، شهرداری از قبل لیست محل ها و برنامه های آماده شده را اعلام می کند. مهمترین آن ها در میدان سرخ، نزدیک کاخ کرملین و کلیسای معروف «سنت باسیل» با آن گنبدهای رنگی پیازی شکلش برگزار می شود. وجود چرخ و فلک، بازارچه، پیست اسکی و هاکی روی برف، رقص و موسیقی و مجسمه های متحرک، نوازندگان خیابانی، چراغانی زیبا و از همه مهم تر، نوستالژیک و خاطره انگیر بودن این مکان، از دلایلی است که مردم را با وجود شلوغی زیاد به این میدان می کشاند.

به طور کلی، روس ها اهل نشستن در خانه نیستند و به هر بهانه ای که شده به بیرون می زنند، حالا به خاطر قدم زدن با سگ باشد، یا سیگار کشیدن، یا بیرون بردن بچه ها برای بازی و هواخوری. حتی در اوج سرما و برف و بوران، در پارک های نزدیک مجتمع های مسکونی، مادرهای کالسکه به دست می بینید.

بهروز بهادری‌فر

مطالب مرتبط:
بابا نوئل در روسیه
«نارودنایه گولیانیه»
روزه‌داری در روسیه
ماسلنیتسا، نوروز اسلاو ها
آلبوم عکس: مردم روسیه – ۴

آهنگ «خورشید خسته»

آهنگ «خورشید خسته»، ۱۹۳۷ میلادی

خورشید خسته
با دریا وداع ‌کرد آرام
اعتراف کردی
که دلباخته نیستی
در آن غروب

غم مرا گرفت
خالی از حزن و اندوه بود
کلامت
در آن غروب

جدا می‌شویم
خشمگین نمی‌توانم بود
به یکسان مقصریم

خواننده: Pavel Mikhailov
موسیقی: Jerzy Petersburski
ترانه: Iosif Alvek
ترجمه: بهروز بهادری فر

«خورشید خسته» یک آهنگ اصالتا لهستانی است که به «آخرین یکشنبه» یا «تانگوی خودکشی» شهرت دارد و توسط آهنگسازان و خوانندگان زیادی اجرا شده‌است و شاعران زیادی روی آن شعر نوشته‌اند.
این آهنگ به شکل‌های مختلف در فیلم‌های زیادی به کار رفته است، از جمله «فهرست شیندلر» اثر استیون اسپیلبرگ و «آفتاب سوخته» اثر نیکیتا میخالکوف.

شهر رویایی سنت پترزبورگ


نسخه آپارات: aparat.com/v/GiLAg

شاید بتوان «سنت پترزبورگ» را زیباترین و خاطره انگیز ترین شهر روسیه نامید.
«سنت پترزبورگ» که در دوره های زمانی مختلف، «پتروگراد» و «لنینگراد» هم خوانده می شد، حدود ۳۰۰ سال پیش توسط تزار «پتر کبیر» بنیان گذاشته شد و تا حدود ۱۰۰ سال پیش و تا انقلاب کمونیستی شوروی پایتخت روسیه بود.

گوشه به گوشه این شهر پر از خاطره و تاریخ است. در گوشه ای «میخاییل لومونوسوف» پایه های علم آموزی و دانشگاه در روسیه را بنا نهاد، در گوشه ای دیگر نخبگان فرنگ رفته علیه تزار کودتای نافرجام کردند، در گوشه ای «نیکلای گوگول» قدم می زده و طرح داستان می ریخته و در گوشه ای دیگر «آنا آخماتوا» شاعره رنج کشیده روس، شعر خلق می کرده.

رودخانه «نـِوا» و کانال ها و پل های متعددش بسیار دیدنی هستند. همین طور شهر «پترگوف» (Petergof) که به تقلید کاخ ورسای در کنار «سنت پترزبورگ» ساخته شده.
«شب های سفید» و «فستیوال بادبان های سرخ» این شهر در تابستان بسیار دیدنی و خاطره برانگیز است.

مردم «سنت پترزبورگ» خون گرم تر از مردم مسکو هستند و در کوچه و خیابان بیشتر خارجی می بینید و زبان انگلیسی و حتی فارسی می شنوید.

این شهر که خواهرخوانده اصفهان است، پایتخت فرهنگی روسیه محسوب می شود و هر ساله میزبان چندین میلیون توریست خارجی است و از این طریق میلیاردها دلار به اقتصاد روسیه کمک می کند.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/tTm46d

چنان‌چه علاقه دارید درباره این شهر بیشتر بدایند، مطالعه مطالب زیر را پیشنهاد می کنم.

مراسم بادبان های سرخ
کانال های شهر سنت پترزبورگ
کلیسای جامع «ناجی در خون»، سنت پترزبورگ
«کلیسای جامع کازان»، سنت پترزبورگ
کلیسای جامع «سنت اسحاق» سنت پترزبورگ
مسجد سنت پترزبورگ
مظفرالدین شاه در سنت پترزبورگ
سنت پترزبورگ، سال ۱۳۱۰ خورشیدی
جشن پایان دبیرستان در روسیه
ویدئو: سنت پترزبورگ، تایم لپس
عکس روز: «سنت پترزبورگ» و رودخانه «نِوا» در زمستان
عکس روز: زمستان های سنت پترزبورگ
عکس روز: کلیسای عروج مریم مقدس، سنت پترزبورگ
ویدئو روز: مردم روسیه
محله ایزماییلوا مسکو
زبان اشاره در روسیه: الکل

دیدنی های نزدیک سنت پترزبورگ
کیژی پاگوست
جزایر «سالاوکی»

شهر نامرئی کیتِژ

شهر نامرئی کیتژ

بر اساس افسانه‌های روسی، حدود ۸۰۰ سال پیش، «یکی از شاهزادگان روس، در حاشیه دریاچه‌ای به نام «سوِت‌لایار» (Svetloyar) در منطقه‌ای نزدیک شهر مهم و تاریخی «نیژنی نوگورود» (Nizhniy Novgorod)، شهری به نام «کیتِژ» (Kitezh) بنا نهاد.

چیزی نگذشت که «باتو خان» نوه «چنگیز خان مغول» به روسیه و این منطقه حمله کرد و از طریق افراد محلی از محل این شهر باخبر شد و درصدد حمله به آن برآمد. بر خلاف انتظار «باتو خان» شهر دروازه و قلعه نداشت و مردم شهر فقط به عبادت مشغول بودند و هیچ مقاومتی از خود نشان نمی‌دادند. با این وجود سربازان مغول حمله را آغاز کردند، اما چیزی نگذشت که فواره‌های آب از زیر زمین شروع به جهیدن کردند، گویی که زمین سوراخ سوراخ شده باشد.
به این ترتیب بود که نیروهای مغول عقب نشینی کردند و شهر به آرامی به زیر دریاچه «سوِت‌لایار» فرو رفت و نجات یافت.

نکته جالب این که گفته می‌شود هنوز گه کداری صدای ناقوس کلیساهای آن شهر از زیر آب شنیده می‌شود و انسان‌های پاکدل و مومن می‌توانند از زیر آب دریاچه، قسمت‌هایی از شهر را ببینند.
به باور مردم، آب دریاچه شفابخش است و درختان اطراف آن مقدس شمرده می‌شوند و مردم از آسیب رساندن به درختان و حیوانات و هر آن چه در اطراف دریاچه است پرهیز شده‌اند.

از این روست که با وجودی که روستای نسبتا فقیر و دورافتاده «ولادیمیرسکویه» که محل واقعی «کیتِژ» است، تابستان‌ها پذیرای مسافرانی است که در زیر دریاچه «سوِت‌لایار» به دنبال شهر نامرئی «کیتِژ» می‌گردند، به ویژه در جریان جشن تابستانی «ایوان کوپالا» (Ivan Kupala).
جشن «ایوان کوپالا» شباهت‌هایی به چهارشنبه سوری ما ایرانی‌ها دارد و همیشه در کنار دریاچه‌ها برگزار می‌شود.

افسانه «کیتِژ» دستمایه آثار هنری زیادی بوده. به خصوص در اواخر قرن ۱۹ میلادی که جنبش «اِسلاو دوستان» بین عد‌ای از نخبگان روسیه طرفدار پیدا کرده بود. این هنرمندان و نویسندگان، خسته از تضعیف هویت روسی و غلبه فرهنگ اروپایی بر کشور بعد از اصلاحات «پتر کبیر»، به دنبال بازسازی هویت روسی بودند.
هنرمندان در این هدف تنها نبوند. بعضی از ثروتمندان هم به پشتیبانی از آنان برخاستند.
از جمله «ساوا مامونتوف» (Savva Mamontov) که در راه آهن سازی برای خودش قدرتی محسوب می شد، شهرکی در نزدیکی مسکو بنا کرد تا هنرمندان در آن به تولید آثار اصیل روسی بپردازند. «ماتریوشکا» به عنوان مثال، از دل همین شهرک بیرون آمد.
یا مثلا «پاوِل تریتیاکوف» (Pavel Tretyakov) ، ملاک و تاجر منسوجات که به حمایت از هنرمندان و خرید و جمع آوری آثار هنری روی آورد و موزه گالری «تریتیاکوف» مسکو، که از مهمترین گالری های هنری روسیه است را بنا نهاد.

در همین حال و هوای بازگشت به اصالت روسی بود که «نیکُلای ریمسکی-کورساکف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) موسیقیدان برجسته روس، اپرای «شهر نامرئی کیتژ» را ساخت.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
افسانه سادکو
افسانه تزار سالتان
افسانه «بادبان های سرخ»
افسانه «شوراله»
بانوی غار «اُردا»
جشن ایوان کوپالا
خانواده «لیکوف» و ۴۰ سال انزوا