بایگانی دسته: هنر

سرود کروبی، اثر چایکوفسکی


همان‌طور که مسلمانان شیعه، دعای توسل و ندبه و جوشن کبیر دارند، مسیحیان ارتودوکس، نیایش‌های قدسی دارند که بدون ساز و به صورت آواز جمعی اجرا می‌شوند.
در مناسبت‌های مختلف، در کلیساهای نیایشی، گروه هم‌سُرایان، این نیایش‌ها را اجرا می‌کنند.

یکی از این نیایش‌های قدسی، نیایشی است به قلم قدیس یوحنای زرین‌دهان (جان کریسوس‌توم) که در قرن چهارم میلادی می‌زیسته است.
او به قدری در سخن‌وری و منبرنشینی خبره بود که به او لقب زرین‌دهان دادند.

به نوعی می‌توان قدیسان مسیحی در مذهب کلیسای ارتودوکس را، با وجودی که هیچ نسبت خونی با حضرت مسیح ندارند، با امام‌زادگان در اسلام و شیعه مقایسه کرد.
این قدیسان، چه مرد و چه زن، مورد تکریم باورمندان هستند و به طور کلی می‌توان گفت که هر کلیسایی به افتخار و نام یکی از این قدیسان نام‌گذاری شده است و مردم برای دعا و طلب حاجت، به ایشان متوسل می‌شوند.

به هر قدیسی، کرامات خاصی نسبت داده شده و باورمندان تصاویر (تمثال) برخی از قدیسان را در منزل و کیف و خودروی خود نگهداری می‌کنند تا از بلاهای خاصی به دور باشند.

اجرای نیایش‌های قدسی در زمان روسیه تزاری، در انحصار کلیسا بود و هر نوع اجرایی باید به تایید کلیسا می‌رسید.
پیوتر چایکوفسکی، آهنگساز برجسته روس که به غنای هنری نیایش‌های قدسی پی برده بود، بیش از ۱۴۰ سال پیش، نیایش «قدیس یوحنای زرین‌دهان» را برای گروه هم‌سُرایان بازنویسی و تنظیم کرد.

این کار باعث جنجال و دعوایی حقوقی شد و در نهایت، برای اولین بار، حکم داده‌شد که آهنگسازان برای آثار مذهبی‌شان، نیازی به مجوز کلیسا ندارند و چایکوفسکی اولین آهنگساز برجسته‌ای بود که وارد خلق موسیقی مذهبی شد.
پس از او، دیگر آهنگسازان روس مانند ریمسکی-کورساکف و راخمانینف هم این مسیر را ادامه دادند.

سرود کروبی (Cherubic Hymn) قطعه‌ای بسیار معروف از نیایش قدیس یوحنای زرین‌دهان با تنظیم چایکوفسکی است که می‌شنوید.

فرشتگان کروبی (کروبیان)، بعد از فرشتگان اورنگی (اورنگیان)، دومین ملائک مقرب پرودگار در آسمان اول هستند که ۴ بال دارند.
ملائک در مسیحیت دارای مراتب و درجات ۹ گانه در ۳ آسمان هستند. فرشتگان نگهبان، در آسمان سوم، نزدیک‌ترین فرشتگان به انسان‌ها هستند.

بهروز بهادری فر

رویدادنامه رادزیویل

رویدادنامه رادزیویل (Радзивилловская летопись) یکی از قدیمی‌ترین رویدادنامه‌های تاریخ روسیه است و به سبب داشتن بیش از ۶۰۰ تصویر (مینیاتور) از وقایع تاریخی روسیه قرون وسطی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

این رویدادنامه که متعلق به قرن ۱۵ میلادی است و به زبان اسلاوی شرقی باستان نوشته شده و در آکادمی علوم روسیه در سنت پترزبورگ (RAS) نگهداری می‌شود، در واقع کپی از نسخه اصلی قدیمی‌تری است که از بین رفته.

قدیمی‌ترین کتاب تصویر‌سازی شده روسی، انجیل آسترامیر (Остромирово Евангелие) متعلق به قرن ۱۱ میلادی است، با تصاویری بسیار کمتر از رویدادنامه رادزیویل. این کتاب در کتابخانه ملی روسیه (NLR) در سنت پترزبورگ نگهداری می‌شود.

تصاویری از این کتاب رویدادنامه رادزیویل می‌بینید.

دانلود نسخه الکترونیک رویدادنامه رادزیویل (فرمت PDF)

رهبر شورشی‌های کازاک، شاهدخت ایرانی را به رود ولگا می‌اندازد

نویسنده: خانم نرگس ناصری
فوق لیسانس تاریخ هنر و فرهنگ، دانشگاه عالی اقتصاد و مرکز پژوهش مسکو
اصل مقاله از مجله حرفه هنرمند


استنکا رازین، ۱۹۰۶، واسیلی سوریکف، موزه هنرهای روسی در سنت پیترزبورگ

شخصیت افسانه‌ای رهبر شورشیان کازاک، «استنکا رازین» (۱۶۳۰-۱۶۷۱)، با انداختن شاهدخت محبوب ایرانی‌اش به آب‌های خروشان ولگا به قهرمان داستان‌های فولکلور روسیه تبدیل شد و قرن‌ها منبع الهام هنرمندان و نویسندگان این کشور بود.

روسیه قرن هفدهم را با دردسرهای زیادی شروع کرد که آخرین آن از ۱۵۹۸ تا ۱۶۱۳ ادامه داشت. این زمان پایان سلسله روریک (سلسله‌ای از نسل وایکینگ‌ها) و آغاز سلسله‌ی رومانوف‌ها بود.

سلسله‌ی رومانوف‌ها برای از بین بردن اثر آشفتگی‌ها تلاش کردند قدرت تزار را افزایش دهند. تقسیم جامعه به دو قسمت اشراف و دهقانان باعث تشدید ناآرامی‌ها شد.

کازاک‌ها که مردمانی از قوم‌های مختلف جنوب روسیه و اوکراین و لهستان بودند و به طبقات پایین جامعه تعلق داشتند، با فرار از دست اربابان فئودال، زندگی آزادی را در استپهای جنوبی و اطراف رودهای دُن و دنیپر برگزیدند. دولت تزاری روسیه در ازای این زندگیِ آزاد، مرزداری از روسیه را به آنها سپرده بود.

در سال ۱۶۶۷، گروهی از کازاک‌ها به سرکردگی استنکا رازین، دُن را به قصد رسیدن به دریای خزر ترک کردند. وقتی مسکو از نیت رازین خبردار شد، گروه‌هایی را برای متوقف کردن او فرستاد اما او راه خود را از طریق رود ولگا برای رسیدن به دریای خزر ادامه داد.

در نزدیکی رود اورال، دولت بسیاری از نیروهای او را کشت اما رازین فرار کرد و به غارت شهرهای ایران پرداخت. در این مسیر آن‌ها شهر دربند در داغستان، و شهر باکو را به محاصره خود در آوردند، و در شهرهای رشت و فرح‌آباد به قتل و غارت و تجاوز پرداختند، هرچند در یک نبرد غیر قابل پیش‌بینی، ایرانی‌ها ۴۰۰ کازاک را از بین بردند (در روایت‌ها آمده روس‌ها ۲۳ کشتی بزرگ داشتند و ۱۵ کشتی بادبانی که توپخانه‌ی آن‌ها مجهز به ۲۰ سلاح گرم بزرگ و ۲۰ سلاح گرم کوچک بود و ایرانیان هفتاد کشتی داشتند که به ۳۰ سلاح گرم مجهز بود و در تعدادی از کشتی‌ها تفنگ‌دارانی نیز حضور داشتند).

رازین به اصفهان نزد شاه سلیمان صفوی رفت تا در ازای وفادری به او در مقابل تزار روسیه از او اجازه اقامت بگیرد. اما شاه ایران برای این‌که جنگی بین ایران و روسیه در نگیرد این اجازه را نداد و برای پنج روز آن‌ها در رشت و فرح آباد با مقامات محلی شروع به تبادل زندانیان کردند و قبل از این‌که با شاه توافقی صورت بگیرد رازین دریای خزر را برای غارت بیشتر ترک کرد.

افسانه‌‌های محلی روسی، از عشقی می‌گویند که در جریان این جنگ بین رازین و شاهدخت ایرانی شکل گرفت.


استنکا رازین و شاهدخت ایرانی

اگرچه در هیچ متنی به نام و نسب دختر اشاره‌ای نشده اما در اشعار روسی از او به عنوان شاهزاده‌ای ایرانی نام برده شده است.

رازین در راه از بازگشت از خزر تمام توجهش به معشوقه‌اش بود و این باعث نارضایتی همراهانش شد چراکه ایرانیان تعداد زیادی از همرزمانشان را کشته و اسیر کرده بودند.

استنکا رازینِ مغرور برای خشنودی سربازان و از خودگذشتگی برای آن‌ها از این عشق دست کشید و به ولگا گفت: «ای ولگای زیبا، من از شما موهبت‌های زیادی دریافت کرده‌ام و هیچ هدیه‌ای به شما نداده‌ام و نمی‌خواهم بیشتر از این ناسپاس باشم.» پس دستان دختر را بست، به او طلا و الماس آویزان کرد و مثل یک ملکه، شاهدخت ایرانی را برای برادران کازاکی فدا کرد و به آب‌های خروشان ولگا انداخت.


استنکا رازین شاهدخت ایرانی را به آب می‌اندازد/ گراوور
ادامه‌ی خواندن

شهر نامرئی کیتِژ

شهر نامرئی کیتژ

بر اساس افسانه‌های روسی، حدود ۸۰۰ سال پیش، «یکی از شاهزادگان روس، در حاشیه دریاچه‌ای به نام «سوِت‌لایار» (Svetloyar) در منطقه‌ای نزدیک شهر مهم و تاریخی «نیژنی نوگورود» (Nizhniy Novgorod)، شهری به نام «کیتِژ» (Kitezh) بنا نهاد.

چیزی نگذشت که «باتو خان» نوه «چنگیز خان مغول» به روسیه و این منطقه حمله کرد و از طریق افراد محلی از محل این شهر باخبر شد و درصدد حمله به آن برآمد. بر خلاف انتظار «باتو خان» شهر دروازه و قلعه نداشت و مردم شهر فقط به عبادت مشغول بودند و هیچ مقاومتی از خود نشان نمی‌دادند. با این وجود سربازان مغول حمله را آغاز کردند، اما چیزی نگذشت که فواره‌های آب از زیر زمین شروع به جهیدن کردند، گویی که زمین سوراخ سوراخ شده باشد.
به این ترتیب بود که نیروهای مغول عقب نشینی کردند و شهر به آرامی به زیر دریاچه «سوِت‌لایار» فرو رفت و نجات یافت.

نکته جالب این که گفته می‌شود هنوز گه کداری صدای ناقوس کلیساهای آن شهر از زیر آب شنیده می‌شود و انسان‌های پاکدل و مومن می‌توانند از زیر آب دریاچه، قسمت‌هایی از شهر را ببینند.
به باور مردم، آب دریاچه شفابخش است و درختان اطراف آن مقدس شمرده می‌شوند و مردم از آسیب رساندن به درختان و حیوانات و هر آن چه در اطراف دریاچه است پرهیز شده‌اند.

از این روست که با وجودی که روستای نسبتا فقیر و دورافتاده «ولادیمیرسکویه» که محل واقعی «کیتِژ» است، تابستان‌ها پذیرای مسافرانی است که در زیر دریاچه «سوِت‌لایار» به دنبال شهر نامرئی «کیتِژ» می‌گردند، به ویژه در جریان جشن تابستانی «ایوان کوپالا» (Ivan Kupala).
جشن «ایوان کوپالا» شباهت‌هایی به چهارشنبه سوری ما ایرانی‌ها دارد و همیشه در کنار دریاچه‌ها برگزار می‌شود.

افسانه «کیتِژ» دستمایه آثار هنری زیادی بوده. به خصوص در اواخر قرن ۱۹ میلادی که جنبش «اِسلاو دوستان» بین عد‌ای از نخبگان روسیه طرفدار پیدا کرده بود. این هنرمندان و نویسندگان، خسته از تضعیف هویت روسی و غلبه فرهنگ اروپایی بر کشور بعد از اصلاحات «پتر کبیر»، به دنبال بازسازی هویت روسی بودند.
هنرمندان در این هدف تنها نبوند. بعضی از ثروتمندان هم به پشتیبانی از آنان برخاستند.
از جمله «ساوا مامونتوف» (Savva Mamontov) که در راه آهن سازی برای خودش قدرتی محسوب می شد، شهرکی در نزدیکی مسکو بنا کرد تا هنرمندان در آن به تولید آثار اصیل روسی بپردازند. «ماتریوشکا» به عنوان مثال، از دل همین شهرک بیرون آمد.
یا مثلا «پاوِل تریتیاکوف» (Pavel Tretyakov) ، ملاک و تاجر منسوجات که به حمایت از هنرمندان و خرید و جمع آوری آثار هنری روی آورد و موزه گالری «تریتیاکوف» مسکو، که از مهمترین گالری های هنری روسیه است را بنا نهاد.

در همین حال و هوای بازگشت به اصالت روسی بود که «نیکُلای ریمسکی-کورساکف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) موسیقیدان برجسته روس، اپرای «شهر نامرئی کیتژ» را ساخت.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
افسانه سادکو
افسانه تزار سالتان
افسانه «بادبان های سرخ»
افسانه «شوراله»
بانوی غار «اُردا»
جشن ایوان کوپالا
خانواده «لیکوف» و ۴۰ سال انزوا

لباس سنتی اقوام روسیه

لباس سنتی روسیه

حدود ۱۶۰ قومیت مختلف در سرزمین روسیه زندگی می‌کنند.
از ۱۴۵ میلیون نفر جمعیت روسیه، ۸۰ درصد روس هستند و بقیه از اقوام مختلف، به خصوص تاتار (مسلمان)، اوکراینی و باشقیر (مسلمان).
لباس سنتی در روسیه موضوع بسیار جالبی است که متاسفانه تحقیق کمی در این زمینه انجام شده است.
تنوع پوشش و شباهت‌های آن‌ها به پوشش قومیت‌های ایرانی می‌تواند موضوع خوبی برای پایان نامه مطالعات روسیه باشد.
در این تصویر، لباس سنتی ۹ قومیت مختلف روسیه دیده می‌شود.

نسخه فیس‌بوک: goo.gl/72rtcJ

مطالب مرتبط:
کولی های روسیه
اقوام «چوکچی»
اقوام «نِنِت»
زنی از قوم «آوار» در لباس سنتی
شوبا
کاکوشنیک
عکس های رنگی از روسیه صد سال پیش
آلبوم عکس: مردم روسیه – ۱۵

سوغاتی روسیه

صنایع دستی روسیه، سوغاتی روسیه

در این اینفوگرافیک ساده سعی شده است معروف ترین سوغاتی‌های روسیه که در اکثر فروشگاه‌های صنایع دستی به فروش می‌رسند، لیست شوند.
ماتریوشکا، خاخلاما، گژل، پالخ، سینی ژستوا، شال پاولوفسکی پاساد، والنکی، اوشانکا

طبیعتا روسیه سوغاتی و صنایع دستی خیلی بیشتر از این‌هاست، اما این چند سوغاتی، بیشتر معروفند و فروش دارند.
جای «مینای خانه‌بندی روسی» در این لیست خالی است، اما «مینای روسی» خیلی خاص و گران است و در هر فروشگاهی پیدا نمی‌شود.
باید از زیورآلات ساخته شده از کهربا هم نام برد. همین طور از صنایع دستی ساخته شده از «مالاکیت» (مرمر سیز). هرچند که مالاکیت طبیعی دیگر در روسیه پیدا نمی‌شود و آنچه در بازار موجود است، مصنوعی است.

صنایع دستی ساخته شده از پوست درخت توس هم از دیگر سوغاتی‌های معروف روسیه است.

مینا روسی، مینای روسی، مینا خانه بندی، هنر روسیه
مینای روسی


صنایع دستی از پوست درخت توس

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
مینای روسی
ماتریوشکا، عروسک های تودرتوی روسی
والنکی
بولاوا، گرز و موشک روسی
درخت توس در روسیه
کالینینگراد، سرزمین کهربا
نمادهای روسیه
غذاها و نوشیدنی‌های معروف روسی

موسیقی روی استخوان

موسیقی روی استخوان، شوروی

حکومت کمونیستی شوروی، به خصوص در دوران استالین، با نفوذ خیلی از مظاهر فرهنگی و هنری غرب به شدت مقابله می‌کرد. علاوه بر این، به دلایل عقیدتی و امنیتی، سانسور شدید بر کلیه تولیدات فرهنگی و هنری اعمال می‌شد و بسیاری از هنرمندان و نویسندگان برای بیان هنری با محدودیت‌ مواجه بودند.
به عبارت دیگر، نه فقط اقتصاد، که هنر و فرهنگ هم دولتی بود و هنرمندان می‌توانستند فقط در چارچوب مورد نظر حکومت فعالیت کنند.
به عنوان مثال، موسیقی‌های جاز، بلوز، بوگی ووگی، راک و… غیرمجاز بود و از انتشار آثار خیلی از خوانندگان مطرح غربی در شوروی جلوگیری می‌شد.
حتی آثار خود نویسندگان و هنرمندان روس‌ هم که مهاجرت می‌کردند، غیرمجاز اعلام شده و به کلی ممنوع‌الکار می‌شدند.
یا مثلا آثار خواننده‌ای به دلیل این که ادعا شده همجنسگراست، از بازار جمع شده و خود وی را هم زندانی کرده و به «گولاگ» (تبعیدگاه در مناطق دوردست) می‌فرستادند.

با وجود همه این فشارها، آثار هنری غربی، به روش‌های مختلف در کشور دست به دست می‌شد.
یکی از این روش‌ها، «موسیقی روی استخوان» بود.

در سال ۱۹۴۶ و بعد از جنگ جهانی دوم که به پیروزی شوروی بر آلمان نازی انجامید، فردی اهل لهستان، از آلمان با خود دستگاه تولید صفحه گرامافون به «سنت پترزبورگ» («لنینگراد» آن زمان) می‌آورد.
تولید صفحه گرامافون در انحصار حکومت بود و صفحه خام «وینیل» در دسترس نیست. اما این فرد لهستانی، مغازه‌ای باز می‌کند و با رقمی ناچیز، صدای مشتریان را برای یادگاری و سوغاتی، روی ورق‌های رادیولوژی (اشعه ایکس) ضبط می‌کند.
یعنی سوزن مخصوص ضبط صدا، به جای صفحات پلاستیکی مخصوص گرامافون، ورق رادیولوژی را خراش داده و صدا روی این ورق‌ها ثبت می‌شده.

در زمان شوروی، رادیولوژی زیاد انجام می‌شده و به دلیل آتشزا بودن، بیمارستان‌ها ملزم بودند بعد از یک سال این ورق‌ها را معدوم کنند. بنابراین ورق رادیولوژی به وفور در دسترس بوده و با یک بطری ودکا، می‌شده چندین کیلو ورق رادیولوژی تهیه کرد.

تجارت این فرد مبتکر می‌گیرد، اما نه به خاطر ضبط صدای مشتریان، که به خاطر تکثیر موسیقی غیرمجاز و زیرزمینی!
او شب‌ها به تکثیر موسیقی غربی می‌پرداخت و به مشتریان شناخته شده خود می‌فروخت.
دو نفر از مشتریان این فرد، با هم تصمیم می‌گیرند با مهندسی معکوس، این دستگاه آلمانی را تولید کنند و موفق هم می‌شوند و به این ترتیب و به مرور زمان، تکنولوژی آن در سنت پترزبورگ و دیگر شهرها دست به دست می‌شود و افراد بیشتری به تکثیر موسیقی مشغول می‌شوند.

ورق رادیولوژی، بر خلاف صفحات گرامافوق وینیل، خیلی سبک و قابل انعطاف است و تعداد زیادی از آن‌ها در جیب و آستین جا می‌شود. قیمت ناچیز آن‌ هم مزید بر علت شده و این تجارت رونق می‌گیرد. هرچند که کیفیت صدای این ورق‌ها، بسیار پایین بوده و بعد از ۵ تا ۱۰ بار شنیدن، عملا غیر قابل استفاده می‌شده.

یک نمونه با کیفیت موسیقی روی استخوان


به این طریق بوده که موسیقی‌های غیرمجاز و زیرزمینی خارجی و داخلی، در دسترس افراد بیشتری، به خصوص نسل جوان قرار می‌گیرد و آثار گروه‌های مطرح غربی مانند«بیتلز» در شوروی به گوش مردم می‌رسد.
حتی بعضی از خوانندگان و اهالی موسیقی، از این روش برای معرفی آثار خود بین مردم استفاده می‌کنند. که البته تحت تعقیب قرار گرفته و در صورتی که دستگیر می شدند، تا ۷ سال حبس می‌گرفتند.

از آنجا که روی ورق‌ها تصویر اسکلت و استخوان و دنده نقش بسته بوده، این صفحات به «دنده» یا «استخوان» معروف می‌شوند.
این اسم از این جهت جالت توجه است که لذت موسیقی، روی تصاویری از استخوان بیماران درد و رنج کشیده ثبت می‌شود.

دولت در چندین عملیات ضربتی، همه تولید و پخش کنندگان را دستگیر و زندانی می‌کند. اما تا چند سال بعد از مرگ استالین، مردم همچنان به تکثیر موسیقی غیرمجاز ادامه می‌دهند. تا این که در اواخر دهه ۶۰ میلادی، دستگاه‌های جدید و با کیفیت‌تر ضبط و پخش موسیقی، به مرور جایگزین گرامافون شده و سخت‌گیری‌های دولت هم کمتر می‌شود.

امروز استالین نیست، اما موسیقی «غیرمجاز» همچنان هست.

این هم مستندی در این باره:

بهروز بهادری‌فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/wSnwDG

«ژار پْتیتْسا»، سیمرغ روس‌ها

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

«ژار پْتیتْسا» (Zhar Ptitsa) یا «پرنده آتش» («پرنده آتشین») پرنده‌ای افسانه‌ای است با قدرت جادویی در فرهنگ روسیه و برخی از کشورهای شرق اروپا که از جهاتی به سیمرغ ایرانی شباهت دارد.

البته اگر به دنبال معادل ظاهری سیمرغ در روسیه باشیم، باید از پرنده دیگری به نام «سیمَرْگْل» (Simargl) نام برد که مانند سگ یا شیر بالدار است. نام این پرنده و ظاهرش ، به احتمال زیاد نشان از ریشه‌های ایرانی این پرنده دارد، اما نقش آن در فرهنگ و ادبیات روسیه بسیار کمرنگ است.
«ژار پْتیتْسا» اما، به نوعی نماد روسیه است و در افسانه‌ها و ادبیات و فرهنگ تصویری روسیه به کرات دیده می‌شود.

در اکثر روایات، «پرنده آتش» ظاهری شبیه طاووس دارد با جثه‌ای نسبتا بزرگ و با پرهای شعله ور به رنگ قرمز و نارنجی و زرد و بسیار نورانی و درخشان.
در بعضی روایات دیگر آمده که وقتی «پرنده آتش» آواز می‌خواند، از نوکش دانه‌های مروارید می‌ریزد.
در منابع تصویری دیگر، در انتهای پرهای «پرنده آتش»، چشمانی وجود دارد که پرهای واقعی طاووس را تداعی می‌کند.

وقتی از سیمرغ صحبت می‌کنیم، پیش فرض ذهنی ما این است که فقط یک سیمرغ در عالم وجود دارد، اما آن طور که از افسانه‌ها برمی‌آید، در فرهنگ روسیه «پرنده‌های آتش» داریم و نه فقط یک «پرنده آتش».
ضمن این که سیمرغ دانا و خردمند است، اما خصلت دانایی به «پرنده آتش» نسبت داده نشده است.

مانند سیمرغ که در «فراخ‌کرت» و بالای «درخت طوبی» (ویسپوبیش) آشیان دارد، «پرنده آتش» در «ایری» (Iriy) منزل دارد.
«ایری» که به باور برخی از پژوهشگران روس از واژه «ایران» یا «آریا» مشتق شده، مکانی اساطیری در فرهنگ روسیه است که روح انسان‌ها بعد از مرگ به آنجا می‌رود و پرندگان هم زمستان‌ها به آن جا مهاجرت می‌کنند. همین مکان افسانه‌ای بعدها در باورهای مسیحیت ارتودوکس روسیه، به «بهشت»، یا به زبان روسی «رای» (Rai) تبدیل شده است.
از همین «ایری» است که لک لک ها، نوزادان را به نوک گرفته و به عالم زمینی می‌آورند.
جالب این که همان طور که سیمرغ ایرانی، میانه خوبی با مار ندارد، مارها در «ایری»، که آشیان «پرنده آتش» است، جایی ندارند و برای خود «ایری» جداگانه‌ای زیر زمین دارند.

در اکثر افسانه‌ها «پرنده‌های آتش» شب‌ها به زمین می‌آیند و علاقه خاصی به «سیب طلایی» دارند.
«سیب طلایی» یا «سیب جوانی» در افسانه‌های روسی، اکسیر جوانی و نامیرایی است و داستان‌های زیادی در این باره وجود دارد. در این داستان‌ها معمولا پادشاهان به دنبال درخت «سیب طلایی» هستند و از همین جهت است که «پرنده‌های آتش» شب‌ها به قلعه پادشاهان می‌روند تا «سیب طلایی» بخورند.

پر «پرنده‌ آتش» حتی وقتی کنده شود، شعله‌ور و نورانی است و می‌تواند برای صاحب آن خوشبختی و قدرت جادویی زیادی بیاورد. از همین روست که در اغلب افسانه‌های روسی، قهرمان داستان (معمولا شاهزاده‌ها) در جستجوی «پرنده آتش» است و معمولا با استفاده از پری که یا از «پرنده‌ آتش» هدیه گرفته یا به طریقی به دست آورده، «پرنده‌ آتش» را فرا می‌خواند و از قدرت جادویی او برای حل مشکل بهره می‌گیرد.
درست همانند سیمرغ که به «زال» سه پر خود را داد تا در صورت نیاز به کمک، آتش بزند.

امروزه تصویر «پرنده آتش» و افسانه‌های مربوطه، روی خیلی از صنایع دستی روسی (به خصوص «خاخلاما» و «پالِخ») دیده می‌شود. یا مثلا شکلات خوری چوبی و چینی و… به شکل «پرنده آتش» که بعضی از فروشندگان روس به اشتباه آن را قو معرفی می‌کنند.
نماد مسابقات موسیقی «یورو ویژن» ۲۰۰۹ که در روسیه برگزار شد هم تصویری گرافیکی از «پرنده آتش» بود.

در آینده چند افسانه معروف روسی که «پرنده آتش» در آن‌ها حضور دارد را به مرور روی سایت قرار خواهم داد. این افسانه‌ها مایه ساخت اپرا و باله و کارتون‌هایی بوده‌اند که شهرت بین‌المللی دارند.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/NJIL4V

مطالب مرتبط:
«بابا یاگا»، عجوزه روس
«شوراله»
افسانه «سادکو»
افسانه «تزار سالتان»

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

ادامه‌ی خواندن

مجموعه عکس: افسانه روسیه

مجموعه عکس «افسانه روسیه» اثر «فرانک هرفورت»، تصویری افسانه گونه از روسیه ارائه می دهد.
به گفته او در غرب هر چیزی تعریف مشخص خود را دارد؛ یک دفتر کار دفتر است، یک سالن انتظار، سالن انتظار است. اما در روسیه این طور نیست.
برای خلق این عکس‌های سورئال مانند، عکاس با انتخاب صحنه مورد نظر، از افراد خواسته که در موقعیتی قرار بگیرند تا آنچه را که در ذهن دارد به تصویر بکشد.

ادامه‌ی خواندن

نقاشی‌های آلونا دِرگیلِوا

«آلونا دِرگیلِوا» (Alena Dergileva) نقاشی ۶۴ ساله روس است که موضوع اکثر کارهای وی زندگی شهری و روستایی است.
نقاشی‌های او تصویر دقیق و نزدیک به واقعیتی از مردم و بافت شهر و روستای امروزی روسیه را به مخاطب ارایه می‌دهد.

نسخه فیس بوک: goo.gl/ttrWSE

مطالب مرتبط:
ایگور آلِینیکوف، تصویرساز روس
کارتون های اولگا گرومووا

لطفا ما را دنبال و به دوستان خود معرفی کنید!
تلگرام: telegram.me/iloverus
یوتیوب: goo.gl/vQKFiv
ساندکلاود: goo.gl/t9w4P9
فیس بوک: goo.gl/XWfPVU
اینستاگرام: goo.gl/bhGT4m

ادامه‌ی خواندن