سرود کروبی، اثر چایکوفسکی


همان‌طور که مسلمانان شیعه، دعای توسل و ندبه و جوشن کبیر دارند، مسیحیان ارتودوکس، نیایش‌های قدسی دارند که بدون ساز و به صورت آواز جمعی اجرا می‌شوند.
در مناسبت‌های مختلف، در کلیساهای نیایشی، گروه هم‌سُرایان، این نیایش‌ها را اجرا می‌کنند.

یکی از این نیایش‌های قدسی، نیایشی است به قلم قدیس یوحنای زرین‌دهان (جان کریسوس‌توم) که در قرن چهارم میلادی می‌زیسته است.
او به قدری در سخن‌وری و منبرنشینی خبره بود که به او لقب زرین‌دهان دادند.

به نوعی می‌توان قدیسان مسیحی در مذهب کلیسای ارتودوکس را، با وجودی که هیچ نسبت خونی با حضرت مسیح ندارند، با امام‌زادگان در اسلام و شیعه مقایسه کرد.
این قدیسان، چه مرد و چه زن، مورد تکریم باورمندان هستند و به طور کلی می‌توان گفت که هر کلیسایی به افتخار و نام یکی از این قدیسان نام‌گذاری شده است و مردم برای دعا و طلب حاجت، به ایشان متوسل می‌شوند.

به هر قدیسی، کرامات خاصی نسبت داده شده و باورمندان تصاویر (تمثال) برخی از قدیسان را در منزل و کیف و خودروی خود نگهداری می‌کنند تا از بلاهای خاصی به دور باشند.

اجرای نیایش‌های قدسی در زمان روسیه تزاری، در انحصار کلیسا بود و هر نوع اجرایی باید به تایید کلیسا می‌رسید.
پیوتر چایکوفسکی، آهنگساز برجسته روس که به غنای هنری نیایش‌های قدسی پی برده بود، بیش از ۱۴۰ سال پیش، نیایش «قدیس یوحنای زرین‌دهان» را برای گروه هم‌سُرایان بازنویسی و تنظیم کرد.

این کار باعث جنجال و دعوایی حقوقی شد و در نهایت، برای اولین بار، حکم داده‌شد که آهنگسازان برای آثار مذهبی‌شان، نیازی به مجوز کلیسا ندارند و چایکوفسکی اولین آهنگساز برجسته‌ای بود که وارد خلق موسیقی مذهبی شد.
پس از او، دیگر آهنگسازان روس مانند ریمسکی-کورساکف و راخمانینف هم این مسیر را ادامه دادند.

سرود کروبی (Cherubic Hymn) قطعه‌ای بسیار معروف از نیایش قدیس یوحنای زرین‌دهان با تنظیم چایکوفسکی است که می‌شنوید.

فرشتگان کروبی (کروبیان)، بعد از فرشتگان اورنگی (اورنگیان)، دومین ملائک مقرب پرودگار در آسمان اول هستند که ۴ بال دارند.
ملائک در مسیحیت دارای مراتب و درجات ۹ گانه در ۳ آسمان هستند. فرشتگان نگهبان، در آسمان سوم، نزدیک‌ترین فرشتگان به انسان‌ها هستند.

بهروز بهادری فر

رویدادنامه رادزیویل

رویدادنامه رادزیویل (Радзивилловская летопись) یکی از قدیمی‌ترین رویدادنامه‌های تاریخ روسیه است و به سبب داشتن بیش از ۶۰۰ تصویر (مینیاتور) از وقایع تاریخی روسیه قرون وسطی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

این رویدادنامه که متعلق به قرن ۱۵ میلادی است و به زبان اسلاوی شرقی باستان نوشته شده و در آکادمی علوم روسیه در سنت پترزبورگ (RAS) نگهداری می‌شود، در واقع کپی از نسخه اصلی قدیمی‌تری است که از بین رفته.

قدیمی‌ترین کتاب تصویر‌سازی شده روسی، انجیل آسترامیر (Остромирово Евангелие) متعلق به قرن ۱۱ میلادی است، با تصاویری بسیار کمتر از رویدادنامه رادزیویل. این کتاب در کتابخانه ملی روسیه (NLR) در سنت پترزبورگ نگهداری می‌شود.

تصاویری از این کتاب رویدادنامه رادزیویل می‌بینید.

دانلود نسخه الکترونیک رویدادنامه رادزیویل (فرمت PDF)

آهنگ روسی «زبان‌گنجشک را پرسیدم»


زبان‌گنجشک را پرسیدم
کو نگارم؟
سر تکان داد، بی جواب

صنوبر را پرسیدم
کو نگارم؟
برگ پاییزی ریخت بر سرم

پاییز را پرسیدم
کو نگارم؟
باران بود جوابش

باران را پرسیدم
کو نگارم؟
بسی گریست پشت پنجره

ماه را پرسیدم
کو نگارم؟
ابر پوشید به خود

ابر را پرسیدم
کو نگارم؟
محو شد در آسمان آبی

یگانه دوستم
کو نگارم؟
کجا پنهان است، بگو
تو می‌دانی؟

وفادار دوستم
پاسخ داد صادقانه
نگارت بود
نگارت بود
نگارت بود
همسر من است اکنون

خواننده و آهنگساز: Sergey Nikitin
شعر: Vladimir Kirshon
ترجمه: بهروز بهادری فر

نامه روی پوست درخت توس

از گاستیاتا به واسیل
هر چه پدر داد و هر چه اقوام دادند، پیش شوهرم ماند.
حالا با یک زن دیگر ازدواج کرده و چیزی به من نمی‌دهد.
قول و قرار که گذاشتند، من را بیرون انداخت و با او ازدواج کرد.
خواهش می‌کنم بیا.

این ترجمه نامه‌ای است (تصویر پیوست) به زبان اسلاوی باستان که ۸۵۰ سال پیش، همزمان با حکومت سلجوقیان در ایران، زنی از اهالی نووگورود (Novgorod) روسیه، به یک مرد که احتمالا برادر یا از اقوام او بوده، روی پوست درخت توس نوشته و درخواست کمک کرده‌است.

این نامه در موزه دولتی تاریخ روسیه (ГИМ) که در کنار میدان سرخ مسکو واقع شده، نگهداری می‌شود.

درخت توس (غان) در روسیه به وفور یافت می‌شود.
پوست درخت توس (Beresta) نرم و سفید و انعطاف‌پذیر است و روس‌ها از زمان‌های دور از آن برای نوشتن استفاده می‌کرده‌اند.

در اردوگاه‌های کار اجباری (گولاگ) زمان شوروی هم بعضی از تبعیدیان روی پوست درخت توس نامه نوشته و در فرصت مناسب از قطار به بیرون می‌انداختند. اهالی محلی که این نامه‌ها را پیدا می‌کردند، به نحوی نامه را به دست دوست و اقوام نویسنده نامه می‌رساندند.

درخت توس، نقش مهمی در تاریخ و فرهنگ و ادبیات روسیه داشته است.

بهروز بهادری فر

اینِسا، معشوقه لنین

در سال‌های اخیر، از «اینِسا آرمانْد» (Inessa Armand) به عنوان معشوقه لنین نام برده می‌شود.
او نقش مهمی در انقلاب کمونیستی شوروی داشت و یکی از معدود معتمدان لنین بود.

اینسا در پاریس با لنین و همسرش، نادیا آشنا و مجذوب عقاید و کاریزمای لنین شد.
نامه‌ها و مکاتبات وی با لنین حکایت از رابطه عاطفی این دو دارد، و همین باعث شد تا نقش سیاسی وی در حاشیه قرار گرفته و تا سال‌ها مورد غفلت واقع شود. استالین، به طور خاص، سعی در پاک کردن نقش او در انقلاب شوروی داشت.

او دست راست لنین بود و مسئولیت‌های مهمی بر عهده داشت و به خاطر لنین به زندان افتاد.
جالب این که نادیا هم از نقش پررنگ و حضور اینسا در زندگی لنین، ابراز خوشحالی و رضایت می‌کرده.

وی در ۴۶ سالگی و در اوایل انقلاب شوروی بر اثر بیماری درگذشت و اولین زنی است که با مراسم و احترام ویژه در میدان سرخ مسکو دفن شد.

بهروز بهادری فر

آهنگ روسی «دختر برفی»


دختر برفی* را
چه به آن خرمن آتش؟
غرق می‌شد در رود، ای کاش،
یا به زیر سم اسبان می‌افتاد.

دامن نیلگون به آتش داد.
نیست شد،
تا نمایان گشت پایش.
جرعه‌ای آب را می‌مانَد اکنون.

با هوا آمیخت چه پاک،
به پایان آمد او وقتش.
بازی با آتش،
دیرینه بازیگوشی ماست.

گیرا رنگی است نارنجی،
رها نمی‌کند ما را.
ذوب می‌شویم از تسلیم،
و تن به نابودی می‌دهیم.

لیک بگذار آتش برافروزیم
و به بازی بخوانیمش.
خطر در آغوش گیریم
و تن به آتش بسپاریم باز.

سرانجام را دیدن نتوان
در میان دود آتش.
بیرون آییم، زنده،
یا یکی شویم با آتش، جاودان.

* در روسیه به بابانوئل Ded Moroz می گویند که به معنی پدربزرگ سرماست.
«دد ماروز» معمولا با نوه‌اش به نام «Snegurochka» (به معنی دختر برفی) برای بچه‌ها هدیه می‌آورد.
در یکی از افسانه‌های روسی آمده که دختر برفی از روی عشق روی آتش می‌پرد و آب می‌شود.

خواننده: Valentina Ponomaryova
شعر: Bella Akhmadulina
آهنگساز: Andrey Petrov
ترجمه: بهروز بهادری فر

آهنگ‌ «دختر برفی» یکی از آهنگ های فیلم «رمانس بی رحم» (A Cruel Romance) محصول سال ۱۹۸۴ به کارگردانی «الدر ریازانوف» است.
این فیلم بر اساس رمانی به نام «دختر بی جهاز» یا «عروس بی نوا» نوشته «آلکساندر آستروفسکی» (۱۸۷۸)، یکی از نویسندگان شاخص روس ساخته شده است.

شعر این آهنگ، از بلا آخمادولینا، شاعر برجسته روس است.

فیلم روسی «رمانس بی‌رحم»

فیلم «رمانس بی‌رحم» (A Cruel Romance) محصول شوروی در سال ۱۹۸۴ به کارگردانی «الدر ریازانوف» است که بر اساس رمانی به نام «دختر بی‌جهاز» یا «عروس بی‌نوا» نوشته «آلکساندر آستروفسکی» (۱۸۷۸)، یکی از نویسندگان شاخص روس ساخته شده‌است.

زنی از یک خانواده اشراف‌زاده ۳ دختر دارد. پس از فوت همسرش، وضعیت مالی خانواده به وخامت گذاشته و مادر در تلاش است تا با معاشرت و مهمانی گرفتن و رفت و آمد، برای دخترانش که از بد روزگار بدون جهیزیه مانده‌اند، خواستگار پولدار پیدا کند.

لاریسا، دختر کوچک‌تر چند خواستگار دارد. از جمله یولی، که دوست دوران کودکی لاریسا‌ است، مردی ابله، بی‌پول و خودخواه است و لاریسا به او علاقه‌ای ندارد.
مرد دیگری که به لاریسا ابراز علاقه کرده، متاهل است و مادر لاریسا فقط از علاقه او به دخترش استفاده کرده و از او پول تیغ می‌زند.

اما لاریسا دلباخته مرد دیگری به نام سرگی است. او خوشتیپ، پولدار و صاحب کشتی بخار است و به نظر می‌رسد او هم عاشق لاریسا شده. اما به یکباره به بهانه کار فوری، بدون خداحافظی، شهر را ترک می‌کند و لاریسا را تنها می‌گذارد.

لاریسای دلشکسته، یک سال منتظر سرگی می‌ماند، اما خبری از او نیست.
مادرش به مهمانی گرفتن ادامه می‌دهد و بعد از دزد و دغلباز درآمدن یکی از خواستگارها، به دخترش فشار می‌آورد که هرچه زودتر ازدواج کند. لاریسا قبول می‌کند تا به اولین خواستگار جواب بله بدهد.
بلافاصله، یولی بی‌پول، خواستگاری می‌کند و لاریسا به او می‌گوید که بدون عشق و علاقه و فقط از سر ناچاری جواب مثبت می‌دهد.

در گیر و دار برپایی مراسم عروسی لاریسا با یولی، سر و کله سرگی از سفر پیدا می‌شود.
لاریسا و سرگی ملاقات می‌کنند و لاریسا اعتراف می‌کند که هنوز عاشق اوست.
در مراسم عروسی، سرگی با کمک دوستانش، داماد را به قدری مست می‌کنند که لاریسا از ناراحتی و شرم، مراسم را ترک می‌کند.

سرگی به دنبالش می‌رود و بدون اشاره به ورشکستگی‌اش و این که در شرف ازدواج با یک خانم پولدار است، به لاریسا می‌گوید من هم عاشق تو هستم، همه چیز را ترک کن و عروس را با خود به کشتی‌اش می‌برد و کل مراسم عروسی بهم می‌ریزد.

در کشتی، جشن می‌گیرند و کولی‌ها برای این زوج موسیقی اجرا می‌کنند و لاریسا شب را پیش سرگی می‌ماند.

صبح روز بعد، در کمال ناباوری لاریسا متوجه می‌شود که سرگی با احساسات او بازی کرده و آبرویش در معرض خطر است.
در این میان، داماد که تازه متوجه شده که بازی خورده، تفنگش را بر می‌دارد و با قایق خود را به کشتی می‌رساند و دوستان سرگی را می‌بیند که در حال شیر یا خط انداختن هستند تا انتخاب کنند کدامشان لاریسا را با خود به سفر پاریس ببرد!

داماد از لاریسا خواهش می‌کند با او برگردد، اما لاریسا مستاصل و شوکه است و می‌گوید به تو علاقه ندارم و با دوست سرگی می‌روم پاریس. داماد هم در یک جنون آنی، او را با شلیک یک گلوله از پای در می‌آورد.

تماشای قسمت اول
تماشای قسمت دوم

بهروز بهادری فر

فیلم روسی «طنز سرنوشت» یا «عافیت باشه!»

فیلم کمدی «طنز سرنوشت» یا «عافیت باشه!» محصول شوروی (۱۹۷۶) به کارگردانی ایلدر ریازانوف است.
شاید اغراق نباشد که این فیلم موفق‌ترین و محبوب‌ترین فیلم شوروی است و تا امروز، همه ساله، شب سال نو میلادی از تلویزیون پخش می‌شود.

ژِنیا قرار است شب سال نو میلادی را با نامزدش باشد و همان ‌شب به او پیشنهاد ازدواج بدهد. مادرش هم که تلاش دارد پسرش سر و سامان بگیرد، تصمیم دارد شب آن‌ها را تنها بگذارد.
همان روز، با دوستانش به بانیا (حمام روسی) می‌رود. آنجا همه مست می‌کنند و دوستانش به اشتباه، ژنیا را به جای یکی دیگر از دوستان که قرار بوده به سنت پترزبورگ برود، سوار هواپیما می‌کنند.
ژنیا به سنت پترزبورگ می‌رسد و در عالم مستی به راننده آدرس منزل خودش را می‌دهد، به این خیال که در مسکو است.
کلید می‌اندازد و وارد آپارتمان می‌شود و روی تخت به خواب می‌رود.

در زمان شوروی، به خصوص برژنف، انبوه سازی مسکن با یک نقشه واحد رونق گرفته بود. این موضوع دستمایه طنز این فیلم شده. یعنی در دو شهر مختلف، آدرس و نقشه و کلید و… عین هم یکسان است.

صاحب آپارتمان در سنت پترزبورگ، نادیا، دختر جوانی است که مادرش او را تنها گذاشته تا نامزدش (ایپولیت) شب سال نو بیاید و به او پیشنهاد ازدواج بدهد.
نادیا که از خرید برمی‌گردد، با یک مرد غریبه مست در تخت خوابش مواجه می‌شود.
در این میان نامزدش هم وارد می‌شود و داستان را باور نمی‌کند و با قهر، نادیا را با ژنیا تنها می‌گذارد.

حال ژنیا که بهتر می‌شود، عذرخواهی کرده و سعی می‌کند به مسکو برگردد، اما شب سال نو پروازی وجود ندارد.
در این حین سعی می‌کند به منزل خود در مسکو زنگ بزند و به نامزدش ماجرا را بگوید. اما شرایط طوری می‌شود که وقتی نامزدش زنگ میزند، نادیا گوشی را برمی‌دارد. و وقتی ایپولیت زنگ می‌زند، ژنیا گوشی را بر می‌دارد. ایپولیت برمی‌گردد و با ژنیا بحث و دعوا می‌کنند و خلاصه کار بدتر می‌شود.

به اجبار، ژنیا و نادیا سال را با هم نو می‌کنند. در این میان، دوستان نادیا می‌آیند مهمانی، تا هم ایپولیت، نامزد نادیا را ببینند و هم سال نو را تبریک بگویند. نادیا از ترس این‌که برایش داستان درست نکنند، مجبور می‌شود وانمود کند ژنیا همان ایپولیت است و او را می‌بوسد.

داستان طوری پیش می‌رود که این دو به هم علاقمند می‌شوند. صبح زود، ژنیا با اولین پرواز به مسکو برمی‌گردد و می‌رود می‌خوابد. وقتی بیدار می‌شود، نادیا کنارش است.
پیدا کردن ژنیا سخت نبوده، چون آدرس و کلید، یکی است!

این فیلم به قدری محبوب است که قسمت دوم آن هم چند سال پیش ساخته شد، اما خیلی موفق نبود.

بهروز بهادری فر

تماشای قسمت اول
تماشای قسمت دوم

فیلم «آرایشگر سیبری»

آرایشگر سیبری (به زبان انگلیسی و با دوبله تک صدای روسی)، محصول ۱۹۹۸ به کارگردانی نیکیتا میخالکوف، داستان یک مثلث عشقی در زمان روسیه تزاری است.

یک مخترع آمریکایی ماشینی (آرایشگر سیبری) برای برداشت آسان چوب درختان اختراع کرده‌ و به روسیه آمده تا حمایت یکی از شاهزاگان روسیه را برای خرید این دستگاه جلب کند.
در این سفر، یک خانم زیبایی آمریکایی به نام جِین هم که در روسیه ارتباطاتی دارد، او را همراهی و کمک می‌کند.

در جریان این سفر، جِین درگیر یک مثلث عشقی بین آندری که یک سرباز ساده است و فرمانده او، ژنرال رادلوف می‌شود.

رابطه جِین و آندری جدی‌ می‌شود، اما آندری متوجه می‌شود که جِین قصد دارد برای موفقیت پروژه فروش دستگاه آرایشگر سیبری، از عشق آندری به نفع ژنرال رادلوف که مرد بانفوذی است، صرف نظر کند.

آندری در حین یک اجرای هنری، به ژنرال رادلوف حمله می‌کند تا به خیال خودش او را از سر راه بردارد، اما ژنرال که به رابطه مخفی سربازش با جِین پی برده، از قدرتش استفاده کرده و با چسباندن اتهامات واهی با این سرباز ساده، او را به چندین سال کار اجباری در سیبری تبعید می‌کند و تلاش‌های جِین برای آزاد کردن او بی‌نتیجه می‌ماند.

سال‌ها بعد جِین برای ملاقات با آندری به سیبری می‌رود، اما موفق به دیدار او نمی‌شود.

داستان به شکل نامه جِین به پسر ۲۰ ساله‌اش که به ارتش پیوسته روایت می‌شود. جِین این راز سر به مهر را به پسرش بازگو می‌کند؛ پدرت، آندری، همان سرباز عاشق پیشه است.

تماشای فیلم کامل

بهروز بهادری فر

پیغام صوتی تالستوی

در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۲۸۶ خورشیدی) Stephen Bonsal گزارشگر معروف روزنامه «نیویورک تایمز» به روسیه سفر کرد و با لئو تالستوی دیداری داشت.
پس از بازگشت به آمریکا، از طریق دوستی به توماس ادیسون، سفارش یک دستگاه ضبط صدای گرامافون (فونوگراف) داد تا برای تالستوی بفرستد.
ادیسون در ژانویه ۱۹۰۸ دستگاه را به تالستوی هدیه کرد و از او درخواست کرد صدای خود را به زبان‌های مختلف روی استوانه‌های مومی ضبط کرده و برای او بفرستند.

تالستوی از ادیسون تشکر کرد و علاوه بر اجابت درخواست وی و ضبط صدای خود به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه و روسی، که تعدای از آن‌ها موجود است، گاهی اوقات به جای نامه‌نگاری با دوستان یا برای ثبت افکار و نظراتش، صدای خود را ضبط می‌کرد.
با وجودی که تعداد زیادی از این استوانه‌های مومی از بین رفتند، اما تعداد کمی باقی مانده‌اند و بدین طریق، صدای تالستوی در ۳ سال پایانی زندگی‌ پرثمرش، ماندگار شد.

در یکی از این پیغام‌های صوتی، تالستوی داستانی پندآمیز تعریف می‌کند:

یکی بود پولدار بود، ولی بعد فقیر شد.
انواع و اقسام بدبیاری ریخت سرش. اول خونه‌اش آتیش گرفت. بعد دام‌‌هاش از بین رفتن.
رفت تو خونه مردم کار کنه، گیر یه صاحب‌کار بدجنس افتاد.
کار کرد، کار کرد، اما وقتی که موعد تسویه حساب رسید، معلوم شد طرف پولی نداره که بده.
بی‌پول از اونجا رفت و هرچی تنش داشت فروخت تا گرسنه نمونه. کار به جایی رسید که پول نداشت کفش بخره و پابرهنه می‌رفت خونه.
سر راه نشست رو زمین و شروع کرد از خدا شکایت کردن. گفت خدایا، آخه چرا من انقدر بدبختم؟ از من بدبخت‌تر کسی تو این دنیا نیست.
یه دفعه چشمش به یکی افتاد که پا نداشت و رو زانو راه می‌رفت.
بعد پیش خودش گفت، درسته لباس و کفش ندارم بپوشم، ولی به جاش پا دارم. این بنده‌ خدا پا هم نداره. اون از من هم بدبخت‌تره.

«لئو تالستوی» (Lev Tolstoy) نویسنده شهیر روس، در یک خانواده اشرافی و با اصل و نسب به دنیا آمد. او در سال‌های پایانی عمرش از فقر و تبعیض در جامعه به ستوده آمده و به حمایت از فقرا، زندانیان سیاسی، سربازان فراری و… پرداخت.
به دلیل همین افکار خاص او بود که چند سال مانده به فوتش، کلیسای ارتودوکس روسیه او را مرتد اعلام کرد.

«تالستوی» در ۸۲ سال عمر پرثمرش، اتفاقات تاریخی مهمی را به چشم خود دید. تولد او تنها چند سال بعد از حمله و شکست ناپلئون بناپارت به روسیه اتفاق افتاد. سی و اندی سال داشت که رعیت‌داری در روسیه ملغی و سیاست اصلاحات اراضی به اجرا گذاشته شد. سیاستی که به نارضایتی‌ها دامن زد و شورش‌های گاه و بی‌گاه مردمی را به همراه آورد.

طی ۴۰ سال پایانی عمر او، سطح سواد در جامعه از یک درصد، به ۲۰ درصد رسید و ساختار اجتماعی جامعه به سرعت در حال تغییر بود و به همین دلیل دغدغه آگاهی‌رسانی و آموزش، «تالستوی» را به یک فعال اجتماعی بدل کرد.
«تالستوی» انقلاب مشروطه ۱۹۰۵ روسیه تزاری که منجر به تاسیس مجلس «دوما» شد را هم در چند سال پایانی عمرش به چشم دید. انقلابی که چند سال بعد از مرگ تالستوی، روسیه تزاری را از عرش به فرش کشاند و کمونیست‌ها را به قدرت رساند.

نمی‌شود از «تالستوی» گفت، ولی از «سوفیا» همسرش نامی نبرد. همسری وفادار که از ۱۸ سالگی تا پایان عمر، در تمام مشکلات و تغییرات و طوفان‌های فکری، و حتی دوران عیاشی و خوشگذارانی‌های «لئو»، همراه و مراقب او بود.

منزل و محل دفن «لئو تالستوی» در منطقه «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) به معنای «بیشه آفتابی» است. در همین «بیشه آفتابی» بود که او «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت.
«یاسنایا پالیانا» چند کیلومتر بیشتر با شهر «تولا» (Tula) فاصله ندارد. شهری در ۲۰۰ کیلومتری جنوب مسکو که مرکز سماور سازی روسیه است.
امروزه، ملک و منزل «تالستوی» به یک موزه فضای باز تبدیل شده و بازدید از آن برای عموم آزاد است.

بهروز بهادری فر