بایگانی برچسب: s

عکس روز: لئو تالستوی جوان

لئو تالستوی، تولستوی، عکس، جوان

«لئو تالستوی» (Leo Tolstoy) نویسنده شهیر روس، در یک خانواده اشرافی و با اصل و نسب به دنیا آمد. او در سال های پایانی عمرش از فقر و تبعیض در جامعه به ستوده آمده و به حمایت از فقرا، زندانیان سیاسی، سربازان فراری و… پرداخت.
به دلیل همین افکار خاص او بود که چند سال مانده به فوتش، کلیسای ارتودوکس روسیه او را مرتد اعلام کرد.

«تالستوی» در ۸۲ سال عمر پرثمرش، اتفاقات تاریخی مهمی را به چشم خود دید. تولد او تنها چند سال بعد از حمله و شکست ناپلئون بناپارت به روسیه اتفاق افتاد. سی و اندی سال داشت که رعیت داری در روسیه ملغی و سیاست اصلاحات اراضی به اجرا گذاشته شد. سیاستی که به نارضایتی ها دامن زد و شورش های گاه و بی گاه مردمی را به همراه آورد.
طی ۴۰ سال پایانی عمر او، سطح سواد در جامعه از یک درصد، به ۲۰ درصد رسید و ساختار اجتماعی جامعه به سرعت در حال تغییر بود و به همین دلیل دغدغه آگاهی رسانی و آموزش، «تالستوی» را به یک فعال اجتماعی بدل کرد.
«تالستوی» انقلاب ۱۹۰۵ روسیه تزاری که منجر به تاسیس مجلس «دوما» شد را هم در چند سال پایانی عمرش به چشم دید. انقلابی که چند سال بعد از مرگ تالستوی، روسیه تزاری را از عرش به فرش کشاند و کمونیست ها را به قدرت رساند.

نمی شود از «تالستوی» گفت، ولی از «سوفیا» همسرش نامی نبرد. همسری وفادار که از ۱۸ سالگی تا پایان عمر، در تمام مشکلات و تغییرات و طوفان های فکری، و حتی دوران عیاشی و خوشگذارانی های «لئو»، همراه و مراقب او بود.

منزل و محل دفن «لئو تالستوی» در منطقه «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) به معنای «بیشه آفتابی» است. در همین «بیشه آفتابی» بود که او «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت.
«یاسنایا پالیانا» چند کیلومتر بیشتر با شهر «تولا» (Tula) فاصله ندارد. شهری در ۲۰۰ کیلومتری جنوب مسکو که مرکز سماور سازی روسیه است.
امروزه، ملک و منزل «تالستوی» به یک موزه فضای باز تبدیل شده و بازدید از آن برای عموم آزاد است.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: goo.gl/xs8TDf

مطالب مرتبط:
صدا و ویدئوی لئو تالستوی
عکس روز: لئو تولستوی
لئو تالستوی: عصای جادویی
لئو تالستوی: توقف کن.
اینفوگرافیک: ادبیات قرن نوزده روسیه (عصر طلایی)
تولا، زادگاه تالستوی

لطفا ما را دنبال و به دوستان خود معرفی کنید!
تلگرام: telegram.me/iloverus
یوتیوب: goo.gl/vQKFiv
ساندکلاود: goo.gl/t9w4P9
فیس بوک: goo.gl/XWfPVU
اینستاگرام: goo.gl/bhGT4m

صدا و ویدئوی لئو تالستوی


لینک دانلود: goo.gl/0gLjDb
نسخه آپارات: aparat.com/v/wdEb4
نسخه فیس بوک: goo.gl/riIcUq

دیروز، ۹ سپتامبر، ۱۸۷ مین سالگرد تولد «لئو تالستوی» (Leo Tolstoy) نویسنده نابغه روس بود.
او که در یک خانواده اشرافی و با اصل و نسب به دنیا آمد، در سال های پایانی عمرش از فقر و تبعیض در جامعه به ستوده آمده و به حمایت از فقرا، زندانیان سیاسی، سربازان فراری و… پرداخت.
به دلیل همین افکار خاص او بود که چند سال مانده به فوتش، کلیسای ارتودوکس روسیه او را مرتد اعلام کرد.

«تالستوی» در ۸۲ سال عمر پرثمرش، اتفاقات تاریخی مهمی را به چشم خود دید. تولد او تنها چند سال بعد از حمله و شکست ناپلئون بناپارت به روسیه اتفاق افتاد. سی و اندی سال داشت که رعیت داری در روسیه ملغی و سیاست اصلاحات اراضی به اجرا گذاشته شد. سیاستی که به نارضایتی ها دامن زد و شورش های گاه و بی گاه مردمی را به همراه آورد.
طی ۴۰ سال پایانی عمر او، سطح سواد در جامعه از یک درصد، به ۲۰ درصد رسید و ساختار اجتماعی جامعه به سرعت در حال تغییر بود و به همین دلیل دغدغه آگاهی رسانی و آموزش، «تالستوی» را به یک فعال اجتماعی بدل کرد.
«تالستوی» انقلاب ۱۹۰۵ روسیه تزاری که منجر به تاسیس مجلس «دوما» شد را هم در چند سال پایانی عمرش به چشم دید. انقلابی که چند سال بعد از مرگ تالستوی، روسیه تزاری را از عرش به فرش کشاند و کمونیست ها را به قدرت رساند.

نمی شود از «تالستوی» گفت، ولی از «سوفیا» همسرش نامی نبرد. همسری وفادار که از ۱۸ سالگی تا پایان عمر، در تمام مشکلات و تغییرات و طوفان های فکری، و حتی دوران عیاشی و خوشگذارانی های «لئو»، همراه و مراقب او بود.

منزل و محل دفن «لئو تالستوی» در منطقه «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) به معنای «بیشه آفتابی» است. در همین «بیشه آفتابی» بود که او «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت.
«یاسنایا پالیانا» چند کیلومتر بیشتر با شهر «تولا» (Tula) فاصله ندارد. شهری در ۲۰۰ کیلومتری جنوب مسکو که مرکز سماور سازی روسیه است.
امروزه، ملک و منزل «تالستوی» به یک موزه فضای باز تبدیل شده و بازدید از آن برای عموم آزاد است.

به مناسبت این سالگرد تولد، با استفاده از ویدئوهای کمتر دیده شده تاریخی و همین طور صدای «تالستوی»، ویدئوی کوتاهی تهیه کرده ام که می بینید.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
اینفوگرافیک: ادبیات قرن نوزده روسیه (عصر طلایی)
تولا
لئو تالستوی: عصای جادویی
لئو تالستوی: توقف کن.
«حمید‌رضا آتش‌برآب» مترجم پرکار ادبیات روسی

عکس روز: لئو تولستوی

لئو تولستوی

لئو تولستوی، نویسنده شهیر روس که از یک خانواده اشرافی و با اصل و نسب بود، در سال های پایانی عمرش از فقر و تبعیض در جامعه به ستوده آمد و به حمایت از فقرا، زندانیان سیاسی، سربازان فراری و… پرداخت.

منزل و محل دفن «لئو تولستوی» نویسنده شهیر روس در منطقه «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) در چند کیلومتری «تولا» قرار دارد. «یاسنایا پالیانا» را می شود «بیشه آفتابی» ترجمه کرد. در همین «بیشه آفتابی» بود که تولستوی «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت.

مطالب مرتبط:
اینفوگرافیک: ادبیات قرن نوزده روسیه (عصر طلایی)
تولا
لئو تالستوی: عصای جادویی
لئو تالستوی: توقف کن.
«حمید‌رضا آتش‌برآب» مترجم پرکار ادبیات روسی

«حمید‌رضا آتش‌برآب» مترجم پرکار ادبیات روسی

«حمید‌رضا آتش‌برآب» را اولین بار چند سال پیش در نشستی با موضوع خیام در مسکو دیدم. در کنار چند ایران شناس روس درباره دلایل جهانی شدن اشعار خیام سخنرانی می کرد. دو چیز از آن جلسه به یادم ماند؛ یکی تواضع و فروتنی و دیگری نام خانوادگی جالبش.
بعدها اسمش را این ور و آن ور زیاد شنیدم و برایم جالب بود که جوانی تقریبا هم سن و سال خودم این قدر به ادبیات روسیه تسلط دارد و با جسارت و جدیت به ترجمه آثار ادبی روسیه مشغول است.
پیگیر کارهایش بودم تا این که یک ماه پیش از او خواهش کردم برای سایت «آی لاو راشا» شرح حالی از خود و فعالیت هایش بنویسد. بالاخره با اصرار من، دیروز متن زیر را در اختیارم گذاشت.
علاقمندان به ادبیات روسیه می توانند علاوه بر مطالعه ترجمه های منتشر شده او، در کلاس ها و سخنرانی های وی که در موسسات مختلف برگزار می شود، شرکت کنند.
بهروز بهادری فر

حمید‌رضا آتش‌برآب

حمید‌رضا آتش‌برآبمیانه‌ی اَمردادِ ۱۳۵۶ در خوزستان و اهواز ِ زیبا زاده شدم که چندی بعد در جنگ به ویرانه‌‌ای بدل شد. نام ِ خانوادگیِ من برخلاف تصور بسیاری نام حقیقی من است و به‌هیچ‌عنوان مستعار نیست.
چندی بعد ضربات وحشیانه‌ی زندگی آغاز شد و مثل بسیاری جنگزده شدیم و پدرم را هم از دست دادم که در این‌بین خواهرم شش‌ماهه بود. مادر در شرایطی بسیاردشوار ما را بزرگ کرد و سهم بسیاری در هر‌آن‌چه به آن رسیده‌ام و خواهم‌رسید، داشته و دارد.

از پنج‌سالگی در کرج و تهران رشد کردم و از همان اوایل به ادبیات و به‌ویژه شعر علاقه‌ی بسیاری داشتم. تا پایان دبیرستان تقریباً هرآن‌چه از آثار مهم ادبیات فرانسه، بریتانیا و به‌خصوص روسی ترجمه شده‌بود، خوانده‌بودم. پس از دبیرستان به‌خاطر علاقه‌ی عمیقم به فرهنگ و ادب روسی، به اوکرائین رفتم و تا مقطع فوق‌لیسانس، ادبیاتِ روسی-انگلیسی خواندم.
در همان‌ اوایل مهمترین آشناییِ زندگیِ من (که تأثیرگذارترین رابطه‌ی دوستانه‌ام بوده‌است) در کی‌یــِف با دمیتری کاراتی‌یــِف ـــ شاعر و نویسنده‌ی بزرگ اوکرائین ـــ رخ داد. هر دیدار و گفت‌وگومان عشق به شعر روس را در من صدچندان کرد.

در ماههای نخستِ ۱۹۹۸ با کارهایی پراکنده از شعر معاصر روسی ذوق آزمودم، اما به‌زودی همه‌ی آنها را کنار گذاشتم و به توصیه‌های پیگیرانه و دوره‌ی فشرده‌ی پیشنهادیِ استاد کاراتی‌یــِف، به‌موازات تحصیل، ادبیات کلاسیک روس و به‌ویژه شعر روسی را جدی‌تر از پیش بازخوانی کردم.
درک ناب و متقابلی بود در مناسباتِ خاطره‌انگیزِ ادبی‌مان که مدام هم پررنگ‌تر می‌شد. گفت‌وگوها و شعرخوانیهامان در محافل مختلف به روسی و فارسی تجربه‌ی عمیقی برای من بود. با وجود وضع بسیار پریشان مالی هردوی ما در آن سالهای وصف‌ناپذیر ِ پس از فروپاشیِ شوروی و بیماری سختِ استاد، که به‌تازگی از آن جان به در برده‌بود، ایشان با اشتیاق بسیار به آموختن فارسی همت گماردند و این افتخار هم نصیب من شد تا به‌واسطه‌ی آموزش فارسی، بیشتر در خدمتشان باشم.
ترجمه‌های مشترکی را با ایشان از شعر معاصر و کلاسیک فارسی به زبان روسی انجام دادیم که سوای شیرینی و جذابیت کار، در شناخت بیشتر من از ظرافت شعر هردوزبان و پیچیدگیِ هنر ترجمه نیز موثر افتاد.

به‌تدریج ترجمه‌های مستقل خودم را از ادبیات روسی آغاز کردم که بیشتر در حوزه‌ی شعر بود.
نخستین کتابم که بسیار هم برخلاف انتظار معروف شد «به‌سلامتی خانمها» نام داشت؛ مجموعه‌ی صد داستان کوتاه و طنز ترجمه‌نشده‌ی چخوف.
سپس ترجمه‌ی «آقایی از سانفرانسیسکو» که مجموعه‌ی چهل‌وپنج داستان ایوان بونین بود را در نشر نی منتشر کردم که کاندید نهاییِ ترجمه‌ی سال شد. این کار به تشویق و پیگیری خشایار دیهیمی منتشر شد که محبتهایش سهم بسیاری در ادامه‌ی کار من داشت.

مهمترین چالش من در آن سالها ترجمه‌ی نیکالای لِسکوف بود، که به‌نظر بسیاری خیلی خوب از آب درآمد: رمانِ مشهور ِ نیکالای لِسکوف ـــ «زائر افسون‌شده» ـــ با تمام دشواریهای زبانی این نویسنده‌ در نشر ماهی منتشر کردم.
«سوارکار مفرغی» ــ مهمترین منظومه‌ی پوشکین را به شکل دوزبانه در نشر هرمس منتشر کردم که این آغاز فعالیت من با نشر معظم هرمس بوده‌است.

به روسیه رفتم و در دانشگاه مرکزی مسکو فوق‌لیسانس ادبیات روسی را در دانشکده‌ی ادبیات قرن نوزدهم و دکترای ادبیات روسی را در دانشکده‌ی ادبیات قرن بیستم به پایان رساندم و در تمام ِ این مدت بازهم ترجمه را کنار نگذاشتم.
دراین‌بین، مجموعه‌ی «عصر طلایی و عصر نقره‌ای شعر روس» را در نشر نی منتشر کردم که گزیده‌ای بود از ترجمه‌های شعرم در سالهای گذشته از دوقرن شعر روسیه.

از آن پس بیشتر آثارم را به نشر هرمس داده‌ام:
«در مایه‌های ایرانی» (دوزبانه) که مهمترین اثر ِ شاعر ملیِ روسیه سِرگِی یــِسِنین است؛
«هنرمند چهره‌پرداز» که رمانکی دیگر از نیکالای لِسکوف است؛
رمانِ «مرگِ ایوان ایلیچ» اثر لِف تالستوی (که بهترین ترجمه‌ی سال شناخته شد)؛
رمانِ «النگوی یاقوت» اثر ِ آلکساندر کوپرین؛
رمانِ «دختر سروان» اثر پوشکین که علاوه بر رمان، شناختنامه‌ی کاملی است درباره‌ی پوشکین و نقد و خاطرات و تفسیرهای خودِ رمان.

کتابهایی که زیر چاپ دارم اینهاست:
رمانِ «ناشناس» اثر داستایــِفسکی و «گل قرمز» اثر گارشین.

کتابهایی هم در مرحله‌ی انجام هستند:
رمانِ «دکتر ژیواگو» باریس پاسترناک؛
«همسر» آنتون چخوف (مجموعه‌ی ده داستان عاشقانه)؛
رمانِ «چه باید کرد؟» اثر نیکالای چیرنی‌شِفسکی؛
و چند مجموعه‌ی در دست پایان نیز دارم از آنّا آخماتاوا، ولادیمیر مایاکوفسکی و مارینا تسوتایوا به شکل دوزبانه.

به دلایلی که هرگز بر من معلوم نشد و نیست، پنجسال است که پس از دکتری، هرگز به‌عنوان استاد زبان و ادبیات روسی در دانشگاههای ایران هیأت علمی نشدم. اما در تمامیِ این سالها و در موسسات و کلاسهای مختلف نظیر «شهر کتاب»، «موسسه مطالعاتی ایراس»، «موسسه مطالعاتی پرسش» دوره‌هایی تخصصی را درباره‌ی ادبیات روسی برگزار می‌کنم و با نهایت افتخار در خدمت علاقه‌مندان این ادبیات هستم.

حمیدرضا آتش‌برآب
اوایل بهمن ۱۳۹۳ شمسی

سماور به «تولا» نبری!

تولا، سماور، تولستوی، تالستوی، روسیه
عکس: بهروز بهادری فر

«تولا» (Tula) شهری است با نیم میلیون جمعیت در ۲۰۰ کیلومتری جنوب مسکو که به ۵ چیز شهرت دارد:

۱) سماور
اسم سماور روسی با شهر «تولا» گره خورده است و یکی از دیدنی های این شهر موزه سماور است.
ضرب المثل روسی «سماور به تولا بردن» معادل همان «زیره به کرمان بردن» خودمان است.
البته امروزه دیگر سماور سازی در این شهر رونق چندانی ندارد.

۲) صنعتگران ماهر
از زمان های دور، صنعت اسلحه سازی و فلز کاری و متالورژی از پایه های اقتصاد این شهر بوده است.
داستان مرد چپ دست روس را که به سفارش تزار روسیه و برای رو کم کنی انگلستان، روی پای حشره میکروسکپی فلزی ساخت انگلیس نعل فلزی سوار می کند را احتمالا شنیده اید. «لِوشا» (Levsha) که یعنی چپول یا چپ دست، اهل «تولا» بوده. بعدها دولت انگلیس از «لِوشا» دعوت به همکاری می کند، اما او بعد از سفر کوتاهی به بریتانیا، این دعوت را رد کرده و به روسیه بر می گردد و در نهایت در اثر مصرف زیاد الکل می میرد.
این داستان که روس ها به آن افتخار می کنند، تبحر صنعتگران این شهر از قدیم الایام را نشان می دهد.

۳) تولستوی
منزل و محل دفن «لئو تولستوی» نویسنده شهیر روس در منطقه «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) در چند کیلومتری «تولا» قرار دارد. «یاسنایا پالیانا» را می شود «بیشه آفتابی» ترجمه کرد. در همین «بیشه آفتابی» بود که تولستوی «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت.
ساختمان سفید رنگ در پایین سمت راست عکس، منزل تولستوی است که در مزرعه ای بزرگ قرار دارد.

۴) کلوچه زنجبیلی
همان طور که در ایران کلوچه های فومن معروف است، در روسیه کلوچه های زنجبیلی «تولا» معروف است.
روی این کلوچه ها معمولا عبارت «سوغاتی تولا» و آرم شهر تولا حک شده.
موزه ای هم در این شهر به کلوچه های زنجبیلی اختصاص دارد.
در زبان روسی به این نوع کیک/نان/شیرینی که داخلش عسل یا مربا دارد، «پریانیک» (Pryanik) می گویند.

کیک زنجبیلی، تولا، پریانیک

۵) گارُمشکا
«گارمون» یا «گارمُشکا» (Garmoshka) نسخه روسی آکاردئون است و بین روس ها خیلی طرفدار دارد. «گارمُشکا» ساخت «تولا» شهرت جهانی دارد.

گارمون، گارمن، گارموشکا، گارمسشکا، گارمُشکا، ساز، روسیه، روس

بهروز بهادری فر

اینفوگرافیک: ادبیات قرن نوزده روسیه (عصر طلایی)

timeline_adabiat_rus_gharn_19

تا اوایل قرن ۱۹ میلادی، روسیه ادبیات چندان قابل توجهی نداشته است. تا آن زمان، زبان ادبیات روسیه بسیار ثغیل و سنگین بود، به طوری که متون آن زمان، امروزه کمتر قابل فهم است.
«میخاییل لومونسف»، دانشمند و علامه روس قرن ۱۸ میلادی، گرامر زبان روسی را نوشت و دستی به سر و روی آن کشید.

«الکساندر پوشکین»، شاعر برجسته روس، که پدر ادبیات روسیه هم خوانده می شود، با اشعارش ادبیات روسیه را وارد مرحله جدیدی کرد. اشعار او ساده و قابل فهم بودند.
قرن نوزده میلادی در ادبیات روسیه، به «عصر طلایی» مشهور است. در این دوران ادبیات روسیه شکوفا شد و آثار ادبی کم نظیری به نگارش درآمدند.

اکثر جمعیت روسیه آن زمان را رعیت ها تشکیل می دادند و سطح سواد در جامعه بسیار بسیار پایین بود و تقریبا همه نویسندگان و مخاطبان آنان از نجیب زادگان و طبقه اشراف بودند.
اما رعیت ها هم از ادبیات بی بهره نبودند و به کمک «لوبوک» (کاغذ های گرافیکی و تصویری) با دنیای تخیلات نویسندگان آشنا می شدند.

در اواخر قرن نوزده میلادی، طبقه کارگر و متوسط کوچکی شکل گرفت و با اجباری شدن تحصیلات ابتدایی، ادبیات، مخاطبان بیشتری پیدا کرد و باعث شد در دوره بعدی ادبیات روسیه، یعنی دوران نقره ای، از میان رعیت ها هم تعدادی نویسنده برجسته سر بر بیاورند.
در دوران حکومت شوروی، صد در صد مردم باسواد شدند.

در دوره صد ساله «عصر طلایی» ادبیات، اتفاقات و تحولات زیادی در روسیه به وقوع پیوست. مهم ترین آن ها، مسافرت های نجیب زادگان به خارج از کشور و آشنا شدن آن ها با تحرکات آزادی خواهانه اروپا، افزایش نارضایتی مردم از حکومت تزاری و لغو رعیت داری بود. حکومت تا حدودی از نویسندگان ترس داشت و در مواردی آن ها را تبعید و تنبیه می کرد.
همین تحولات باعث شد که در ابتدای قرن بیستم، حکومت تزاری سقوط کند و کمونیست ها روی کار بیایند.

نویسنده: بهروز بهادری فر

russia_gharn_19_siasi_ejtemaee