بایگانی برچسب: s

افسانه «سادکو»

ایلیا رپین، سادکو، زیر دریا، آبدر ۵۵۰ کیلومتری شمال غرب مسکو، شهری قرار دارد به اسم «نُوْگرِد» یا «وِلیکی نُوْگرِد» (Veliky Novgorod) که می‌شود آن را «نوشهر کبیر» ترجمه کرد. این شهر مهم و تاریخی، در مسیر جاده مسکو به «سنت پترزبورگ» قرار دارد و اگر با ماشین سفر می‌کنید، حتما ارزش دیدن دارد.
«وِلیکی نُوْگرِد» یکی از معدود شهرهایی بود که تا حدود زیادی از ۲۶۰ سال یوغ مغول ها بر روسیه (تا اواخر قرن ۱۵ میلادی) در امان ماند و به واسطه دریاچه «ایلمِن» (Ilmen) و رودخانه های اطرافش، با دریای خزر در جنوب و دریای بالتیک در شمال، به تجارت و داد و ستد می‌پرداخت.
توضیح این که «وِلیکی نُوْگرِد» را نباید با «نیژنی نُوْگرِد» (Nizhny Novgorod) به معنی «نوشهر پایین»، که خود شهر خیلی مهم و تاریخی دیگری است، اشتباه گرفت.

این شهر، زادگاه «سادکو» (Sadko)، یکی از معروف ترین افسانه های روسی است.
زمان را به حدود ۸۰۰ سال قبل بر می‌گردانیم. در آن زمان عده‌ای از طریق دوره گردی و نوازندگی ساز «گوسلی»، گذران زندگی می‌کردند. «گوسلی» (Gusli) قدیمی‌ترین ساز زهی روسیه است و ظاهری بسیار شبیه سنتور دارد که بدون مضراب و با دست نواخته می‌شود.

«سادکو» نوجوان فقیری بود که از طریق یک نوازنده دوره گرد، با ساز «گوسلی» آشنا شد و آنقدر در نواختن آن از خود استعداد نشان داد که به استخدام دربار حاکم «وِلیکی نُوْگرِد» درآمد تا در مراسم رسمی ‌و مهمانی‌ها، ساز بنوازد. چند سالی را در رفاه و آسایش زندگی گذراند، اما در یکی از مراسم دربار، مهمان‌های مست به او توهین کردند و «سادکو» تصمیم گرفت دربار را ترک کند.
یک روز عصر که کنار دریاچه «ایلمِن» نشسته بود، به نواختن «گوسلی» مشغول شد. ناگهان شاهدخت پادشاه دریاها که مسحور موسیقی زیبای او شده بود، از آب بیرون آمد و گفت من عاشق تو شدم، با من به دریا بیا، پدرم هر چه بخواهی در اختیار تو می‌گذارد. اما «سادکو» که عاشق دختری در شهر شده بود، نپذیرفت. شاهدخت برای این که دل «سادکو» را به دست بیاورد، به او گفت فردا این دریاچه پر از ماهی‌هایی می‌شود که پره و بال طلایی دارند. بیا و برای خودت ماهی طلایی صید کن.

افسانه سادکو، گوسلیتوضیح این که روس‌ها از قبل از مسیحیت، اعتقاد داشتند که «روسالکا» (Rusalka) یا «پری دریایی» شب‌ها از آب بیرون می‌آید و با ظاهری زیبا و اغواگر، مردان را به دنیای زیر آب می‌برد. هنوز که هنوز است، روس‌ها هوا که تاریک می‌شود از آب دوری می‌کنند. شاهدخت، «روسالکا» نبود، اما دعوت او از «سادکو» به دنیای زیر آب، تا حدودی ریشه در این اعتقاد قدیمی‌دارد.

«سادکو» به شهر رفت، ناقوس را به صدا درآورد و همه مردم را خبر و تجار و متمولان شهر را به چالش دعوت کرد. در واقع با آن‌ها سر جانش شرط بست که اگر فردا ماهی پره طلایی در دریاچه پیدا کند، کشتی‌های آنان را صاحب شود. تجار هم با استهزا و اطمینان، پذیرفتند.
شاهدخت به او دروغ نگفته بود. «سادکو» شرط را برد و یک شبه، صاحب چندین کشتی، و یکی از پول‌دارترین مردمان شهر شد.

چند سالی را به سفر و تجارت و ثروت اندوزی مشغول بود تا این که در یک روز آفتابی و مساعد، کاروان کشتی‌های «سادکو» دچار طوفان شد. «سادکو» فهمید که پادشاه دریاها از او ناراضی است. برای همین بشکه سکه‌های نقره به دریا انداخت، اما افاقه نکرد. بشکه سکه‌های طلا و مروارید به دریا انداخت، اما بی‌فایده بود. در نتیجه، قرار شد که قرعه بیاندازند و یک نفر خود را فدا کرده و داخل آب بپرد تا پادشاه دریاها رضایت بدهد کشتی‌ها به راهشان ادامه بدهند.
برای قرعه کشی، قرار شد همه اسمشان را روی تکه‌های چوب بنویسند و به دریا بیاندازند، صاحب چوبی که به زیر آب برود، باید خودش را تقدیم پادشاه دریاها کند.
با وجودی که «سادکو» تقلب کرد، اما قرعه به نام او افتاد و بر خلاف میلش، سازش را زیر بغل گرفت و خود را به آب انداخت.

زیر دریا، پادشاه و ملکه با هم جر و بحث داشتند. شاه می‌گفت مردم روسیه، بیشتر از آهن به طلا نیاز دارند، اما ملکه می‌گفت آهن مهم‌تر است. شاه نظر «سادکو» را پرسید. او هم جواب داد که مردم شاید بتوانند بدون طلا زندگی کنند، اما بدون آهن نه. پادشاه عصبانی شد و قصد جانش را کرد، اما «سادکو» فورا سازش را درآورد و به نواختن «گوسلی» مشغول شد.
پادشاه به قدری از موسیقی زیبا و دلفریب او به ذوق آمد که شروع کرد به رقصیدن. در این هنگام بود که «سنت نیکلای»، قدیس حامی‌ملوانان و دریانوردان بر او ظاهر شد و از او خواست تا دیگر ساز نزند، چون رقص پادشاه، کل دریاها را به تلاطم می‌اندازد و کشتی‌ها را غرق می‌کند. «سادکو» هم به بهانه قطع شدن سیم ساز، دیگر ساز نزد.
پادشاه، مجذوب «سادکو» شد و به او پیشنهاد داد تا از میان ۹۰۰ زیبارویی که جلویش صف بستند، یکی را به همسری انتخاب کند. «سنت نیکلای» دوباره ظاهر شد و به او گفت اگر می‌خواهی دوباره به زمین برگردی، آخرین دختر در صف را انتخاب کن و از بوسیدن و همخوابگی با او بپرهیز.
زیباروی آخر صف، همان شاهدختی بود که برای او ماهی پره طلایی فرستاده و او را به ثروت رسانده بود. به «سادکو» گفت که من هنوز تو را دوست دارم، پیش من بمان، اما «سادکو» باز هم نپذیرفت و طبق سفارش «سنت نیکلای» به دختر نزدیک نشد.
صبح که بیدار شد، خود را در ساحل دریاچه «ایلمِن» یافت و کشتی هایش را دید که به خشکی نزدیک می‌شوند.
بعد از آن، ثروتمندتر از گذشته، دیگر پا به دریا نگذاشت و در کنار همان دختری که از قبل دوست می‌داشت به زندگی ادامه داد. گفته می‌شود که کلیسای «سنت نیکلای» (همان قدیسی که زیر دریا ظاهر شد و او را نجات داد) را «سادکو» ساخته.

در یکی از روایات دیگر این افسانه، «سنت نیکلای» نقشی ندارد و خود شاهدخت، با وجودی که عاشق «سادکو» است، راه فرار از دنیای زیر آب و رسیدن به عشق زمینی‌اش را به او نشان می‌دهد.

این افسانه دستمایه آثار هنری زیادی بوده. به خصوص در اواخر قرن ۱۹ میلادی که جنبش «اِسلاو دوستان» بین عد‌ای از نخبگان روسیه طرفدار پیدا کرده بود. این هنرمندان و نویسندگان، خسته از تضعیف هویت روسی و غلبه فرهنگ اروپایی بر کشور بعد از اصلاحات «پتر کبیر»، به دنبال بازسازی هویت روسی بودند.
هنرمندان در این هدف تنها نبوند. بعضی از ثروتمندان هم به پشتیبانی از آنان برخاستند.
از جمله «ساوا مامونتوف» (Savva Mamontov) که در راه آهن سازی برای خودش قدرتی محسوب می شد، شهرکی در نزدیکی مسکو بنا کرد تا هنرمندان در آن به تولید آثار اصیل روسی بپردازند. «ماتریوشکا» به عنوان مثال، از دل همین شهرک بیرون آمد.
یا مثلا «پاوِل تریتیاکوف» (Pavel Tretyakov)، ملاک و تاجر منسوجات که به حمایت از هنرمندان و خرید و جمع آوری آثار هنری روی آورد و موزه گالری «تریتیاکوف» مسکو، که از مهمترین گالری های هنری روسیه است را بنا نهاد.

در همین حال و هوای بازگشت به اصالت روسی بود که «نیکُلای ریمسکی-کورساکف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) موسیقیدان برجسته و خالق ملودی کارتون «هاچ، زنبور عسل»، اپرای «سادکو» را ساخت.



معروف ترین نقاشی از «سادکو» هم در همین سال‌ها، توسط «ایلیا رِپین» (Ilya Repin) از برجسته ترین نقاشان روس خلق شده‌است. تصویری از «سادکو» در دنیای زیر آب، در حالی که زیبا رویان در برابرش رژه می‌روند و او به دختر آخر صف نگاه می‌کند. (تصویر اول این مطلب)

بعد از انقلاب کمونیستی شوروی و در دهه پنجاه میلادی، دورانی که بعضی از آثار ادبی روسی به روی پرده سینما رفتند، «الکساندر پْتوشْکو» (Aleksandr Ptushko) فیلم «سادکو» را ساخت و همان طور که انتظار می رفت، روایتی از افسانه را در فیلم مبنا قرار داد که در آن «سنت نیکلای» نقشی در داستان ندارد.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: goo.gl/kijaE5

مطالب مرتبط:
گوسلی
ماتریوشکا
نقاشی: ایلیا رپین – نامه قزاق ها به سلطان عثمانی
نقاشی: ایلیا رپین – «کرِستنی خُد»
افسانه «تزار سالتان»
داستان «بادبان های سرخ»
افسانه «شوراله»
«بابا یاگا»، عجوزه روس
بانوی غار «اُردا»
«مان پوپو نِر»
رهبانیت در روسیه

دسته های مذهبی در روسیه


نسخه آپارات: www.aparat.com/v/e4sLp

چهره روسیه هم مانند ایران، بین مردم دنیا مخدوش و غیر واقعی است. روسیه فقط سرزمین مردمان عرق خور و خوشگذران نیست.
از جمله این جنبه های فرهنگی اجتماعی روسیه که کمتر مورد توجه قرار می گیرد، نقش مذهب در زندگی روزمره مردم است.

مسیحیت ارتودوکس کمی بیشتر از هزار سال پیش وارد روسیه شد و از همان سال های اولیه به شدت با زندگی مردم درآمیخت. اعتقادات مذهبی به قدری قوی بود که وقتی ۳۵۰ سال پیش کلیسای ارتودوکس دست به اصلاحاتی در جزییات مراسم مذهبی زد، عده ای مقاوت کرده و حتی اقدام به خودسوزی می کردند («باورمندان قدیم» یا «راسکولنیک» ها).
اسلام هم رسما ۷۰۰ سال پیش بود که وارد روسیه شد. تصور کنید در ایران به عنوان یک کشور مسلمان، مردمان و مقامات و مسئولان بلندپایه چند استان، مسیحی باشند. قرن هاست که روسیه با ده برابر مساحت و دو برابر جمعیت ایران به این شکل اداره می شود و مسلمانان نقش پررنگی در اداره کشور دارند و پیروان هر دو ادیان، با فراز و نشیب هایی، به طور مسالمت آمیز در کنار هم زندگی می کنند.

همان طور که در ایران «امامزاده» ها نقش مهمی در جامعه دینی دارند، «قدیس» های مسیحی بین باورمندان دارای جایگاه خاصی است.
قدیس ها، جدای حواریون حضرت مسیح، شامل تعداد زیادی از افرادی می شود که در طول تاریخ به دنیا پشت پا زده و قدم در مسیر خدمت به خدا برداشتند و از این جهت کرامات خاصی به آن ها نسبت داده شده است.

نقش «ضریح» در ایران را «ایکون» (Ikon) یا همان تمثال های مذهبی بازی می کند. «ایکون» تصاویری مذهبی از حضرت مریم، حضرت مسیح و قدیسان است که روی چوب نقاشی شده اند. بعضی از «ایکون» ها قابی فلزی دارند که به آن «ریزا» (Riza) یا «آکلاد» (Oklad) می گویند. قدمت بعضی از این تمثال ها به چند صد سال می رسد.
«ایکون» فقط نقاشی مذهبی نیست و مردم اعتقاد دارند که این تصاویر دارای نیرو و قدرت جادویی هستند. و از این جهت، مسیحی ها هم برای رفع بیماری و مشکلات و… به قدیسین و «ایکون» های ایشان متوسل می شوند.

خیلی از کلیساهای روسیه به یاد قدیسین و «ایکون» های معروف و تاریخی ساخته شده و به نام آن ها نام گذاری شده اند. معمولا هم در همان محلی که «ایکون» پیدا شده یا در محل زندگی یا مرگ همان قدیس.

همان طور که ما در منزل و محل کار و ماشین و کیف و یا در آویز گردن ادعیه مذهبی نگهداری می کنیم، مسیحیان ارتودوکس هم تصاویر «ایکون» های بعضی از قدیسین خاص را همراه خود دارند و به این طریق خود را مصون نگه می داند.

جنگ های بزرگ در روسیه هم از حامیان مسیحیت بوده اند. به این معنی که پادشاهان و فرماندهان برای پیروزی در جنگ به یک کلیسا یا قدیس یا «ایکون» متوسل شده اند. از جمله معروف ترین آن ها، «کلیسای سنت باسیل» در میدان سرخ مسکو است که بعد از شکست تاتارها توسط تزار «ایوان مخوف» ساخته شد. یا مثلا «کلیسای جامع کازان» در سنت پترزبورگ که نماد پیروزی روسیه در جنگ با ناپلئون بناپارت است.

همان طور که بعضی از مسلمانان با پای پیاده به زیارت امامزاده ها می روند، مسیحیان ارتودوکس روسیه هم مسیرهای طولانی بین دو کلیسا یا صومعه را به صورت دسته جمعی پیاده روی می کنند.
به این دسته های مذهبی در روسیه «کرِستنی خُد» (Krestniy Khod) گفته می شود.
«کرِستنی خُد» می تواند خیلی کوچک و ساده و داخل خود کلیسا، دور کلیسا و یا حتی بین دو شهر باشد و همیشه با حمل فانوس، پرچم های مذهبی و از همه مهم تر، «ایکون» همراه است.

یکی از مهم‌ترین دسته مذهبی کلیسای ارتودوکس روسیه به مناسبت «عید پاک» (روز زنده شدن حضرت مسیح بعد از مصلوب شدن) برگزار می شود.
«خاج شویان» (آبتنی در آب سرد به قصد تبرک به مناسبت غسل تعمید حضرت مسیح در رود اردن) از دیگر مناسبت هایی است که دسته های مذهبی راه می افتند.
برای رفع شر و بلا، تدفین و… هم «کرِستنی خُد» برگزار می کنند.

بزرگ ترین دسته مذهبی در روسیه، در شهر «کیروف» (هزار کیلومتری شمال شرق مسکو) و در هفته اول ماه ژوئن برگزار می شود. این دسته مذهبی با سابقه ای ۵۰۰ ساله، «وِلیکارِتسکی» (Velikoretskiy) نام دارد و طی آن ده ها هزار زائر از سراسر روسیه و کشورهای همسایه، مسیری ۱۵۰ کیلومتری (مسیر رفت و برگشت بین دو شهر) را ظرف مدت یک هفته پیاده روی می کنند.

از دیگر دسته های معروف روسیه، اواخر ماه ژوئن در شهر «ساراتوف» (۹۰۰ کیلومتری جنوب شرق مسکو) برگزار می شود. این دسته مذهبی ۲۲ روز به طول می انجامد و چند صد شرکت کننده آن، مسیری ۵۰۰ کیلومتری را پیاده روی می کنند.

بعضی از زائران، طبق سنتی طولانی در مسیحیت ارتودوکس، بدون کفش پیاده روی می کنند و به خود رنج می دهند و از این جهت به سینه زنی در مذهب شیعه شباهت دارد. برای اطلاعات بیشتر مطلب «رهبانیت در روسیه» را بخوانید.

دسته مذهبی زیارتی روسیه

شاید مهم ترین نقاشی از «کرِستنی خُد»، نقاشی «ایلیا رپین» (Ilya Repin) نقاش برجسته روس باشد. او در این نقاشی ۱۳۰ ساله، دسته مذهبی در شهر «کورسک» را به تصویر کشیده.
«کورسک»، شهری که بزرگ ترین نبرد زرهی دنیا (بین شوروی و آلمان) را به خود دیده، در جنوب غرب روسیه و نزدیک مرز اوکراین قرار دارد.
در این نقاشی، مردم در حال حمل «ایکون» بسیار معروف «کورسک» دیده می شوند. این «ایکون» حدود ۷۰۰ سال پیش توسط یک شکارچی پیدا شد و امروزه در نیویورک نگهداری می شود.

«کرِستنی خُد» و «ایکون» به قدری موضوعات جالب و جذابی هستند که باز هم مطالبی درباره نقش آن ها در فرهنگ مردم روسیه خواهیم داشت.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
رهبانیت در روسیه
تاریخچه مسیحیت و اسلام در روسیه
نقشه ادیان و مذاهب روسیه
روزه داری در کلیسای ارتودوکس روسیه
مراسم خاج شویان در روسیه
عید پاک در روسیه
معبد همه ادیان

دسته مذهبی زیارتی روسیه

دسته مذهبی زیارتی روسیه
دسته مذهبی در سنت پترزبورگ، سال ۱۹۰۷

دسته مذهبی زیارتی روسیه

دسته مذهبی زیارتی روسیه

ادامه‌ی خواندن

نقاشی: ایلیا رپین – نامه قزاق ها به سلطان عثمانی

در نیمه دوم قرن ۱۷ میلادی، «سلطان محمد چهارم» عثمانی، از نفوذ روسیه تزاری در ناحیه قفقاز و همین طور حرکات نیروهای کازاک (قزاق) در اوکراین امروزی نگران بود و طی چند سال، دو بار با روسیه وارد جنگ شد.
امپراتوری عثمانی در جنگ اول پیروز شد و نیروهای روسی را قتل عام کرد. در جنگ دوم، در نهایت هر دو طرف طی عهدنامه «باغچه سرای» (۱۶۸۱) توافق کردند تا اوکراین را بین خود تقسیم کنند.

در جریان اولین جنگ، «سلطان محمد چهارم» به «ایوان سیرکو» (Ivan Sirko) رهبر قزاق های «زاپاروژی» (ناحیه ای در مناطق مرکز اوکراین امروزی) نامه ای می نویسد و به آن ها دستور می دهد که داوطلبانه تسلیم شوند.

این نامه چند خطی پر است از القاب خودستایانه «سلطان محمد چهارم»: برادر خورشید و ماه، نایب السلطنه خداوندگار، پادشاه پادشاهان، امین منصوب خداوند، پادشاه و حاکم مقدونیه، بابل، اورشلیم و مصر، نگهدار و متولی مقبره عیسی مسیح و…

گفته می شود که قزاق های «زاپاروژی» هم پاسخی تحقیر آمیز و سراسر توهین به امضای «ایوان سیرکو» می نویسند و القاب استفاده شده وی را به استهزا می گیرند.

«ایلیا رپین»، نقاش برجسته روساین داستان واقعی/خیالی را نقاش برجسته روس، «ایلیا رپین» (Ilya Repin) به تصویر کشیده است.

قزاق ها دور هم جمع شده اند و در انتخاب کلمات توهین آمیز مشارکت می کنند. «ایوان سیرکو» رهبر قزاق ها پشت کاتب باشی نشسته و پیپ می کشد.

کشیدن این نقاشی ۱۱ سال به طول انجامیده و در سال ۱۸۹۱ به پایان رسیده. «الکساندر سوم،» تزار وقت روسیه، این نقاشی را به مبلغ ۳۵۰۰۰ روبل (معادل هزار دلار امروز) می خرد. این مبلغ، در زمان خود، بالاترین مبلغی بوده که برای یک نقاشی روسی پرداخت شده است.

این نقاشی در ابعاد تقریبی ۲ در ۳.۵ متر، در موزه دولتی روسیه در سنت پترزبورگ نگهداری می شود.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: goo.gl/AM0xsN

این هم موسیقی که این داستان را به تصویر می کشد: