بایگانی دسته: تاریخ

رقص اسیران پارسی در دربار روسیه


رقص اسیران پارسی در دربار روسیه – اپرای «خاوانشینا» اثر آهنگساز روس «مادِست موسورگسکی»
دانلود ویدئو (۱۴ مگابایت): https://goo.gl/tgA52k

حدود ۳۴۰ سال پیش در روسیه (تقریبا همزمان با اواخر دوران صفوی در ایران)، تزار «الکسی اول» فوت می‌کند. او از همسر اول و دوم خود چندین دختر و پسر داشته. به همین دلیل برای چند سالی بین خانواده دو همسر، جنگ قدرت سر می گیرد.
«فئودور» و «ایوان» از ازدواج اول و «پتر» از ازدواج دوم، کاندیداهای اصلی نشستن بر تخت قدرت بودند.
ابتدا «فئودور» پسرش از ازدواج اول، تزار می‌شود، اما زود فوت می‌کند.
در این میان «سوفیا»، خواهر «فئودور»، بر خلاف عرف آن زمان و نقش کمرنگ زنان در قدرت، تلاش می‌کند تا «ایوان»، برادر تنی‌اش تزار شود و برادر ناتنی‌اش «پتر» (پتر کبیر) به قدرت نرسد.
اختلافات خانواده دو همسر تزار «الکسی اول» بالا می‌گیرد و باعث بروز شورش «استرلتسی» (Streltsy) یا نیروهای نگهبان دربار (کرملین) می‌شود.
مسافرانی که به میدان سرخ رفته باشند، احتمالا مردانی را که برای کسب درآمد، لباس زرد و قرمز رنگ سربازان «استرلتسی» پوشیده و تبر به دست، کنار ورودی میدان سرخ می‌ایستند را دیده‌اند.
«سوفیا» با پرنس «ایوان خاوانسکی»، فرمانده «استرلتسی» (Streltsy) دست به یکی کرده و جانشین موقت «ایوان» و «پتر» که هر دو کم سن و سال بودند، می‌شود. در عمل، همه کاره دربار.
اما پرنس «ایوان خاوانسکی» که خود سودای قدرت در سر داشت، به مخالفت با «سوفیا» بر می‌خیزد و به «راسکولنیک‌» ها (Raskolnik) یا همان «باورمندان قدیم» قول می‌دهد در صورت به قدرت رسیدن، اصلاحات مذهبی را ملغی کند.

حدود ۲۰ سال قبل از این ماجرا، «نیکون» اسقف اعظم روسیه با حمایت تزار و به منظور همسان سازی با دیگر کشورهای ارتودوکس، دست به اصلاحاتی در مذهب ارتودوکس روسیه زده بود. از جمله مهم ترین این اصلاحات می توان به صلیب کشیدن با «سه انگشت» به جای «دو انگشت» و همین طور تغییر در املای کلمه «مسیح» اشاره کرد.
عده ای از معتقدان مسیحی این «بدعت» ها را کفر تلقی کرده و به شدت به مخالفت با این اصلاحات برخاستند. این عده به «راسکولنیک» ها یا «باورمندان قدیم» مشهور شدند.

اما تاریخ به شکل دیگری رقم خورد.
پرنس «ایوان خاوانسکی» و پسرش توسط فرمانده جدید نیروهای «استرلتسی» اعدام شدند.
«سوفیا» به صومعه «نووودویچی» در مسکو تبعید شد و بعد از ۶ سال زندگی به سبک راهبان، در صومعه جان سپرد.
خیلی از «راسکولنیک» ها به طور دست جمعی خودکشی کردند، و اصلاحات مذهبی به قوت خود باقی ماند.
و در نهایت، «پتر» کوچک، تزار روسیه و «پتر کبیر» شد و روسیه مدرن و متمایل به غرب را پایه گذاری کرد.

حدود ۲۰۰ سال بعد از این ماجرا، «مادِست موسورگسکی» (Modest Mussorgsky) آهنگساز روس که تمایل شدیدی به بازگشت به «روسیه اصیل» و زدودن آثار فرهنگ غرب از روسیه داشت، با الهام از این داستان، اپرای «خاوانشینا» (Khovanshchina) را شروع کرد، اما او که در سال‌های آخر زندگی به الکل اعتیاد پیدا کرده و دچار فقر شدید شده بود، نتوانست آن را به پایان برساند.
در نهایت، آهنگساز برجسته روس، «نیکولای ریمسکی-کورساکف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) این اپرا را تکمیل کرده و به اجرا رساند.

در صحنه ای از این اپرا، پرنس «ایوان خاوانسکی» دخترکان اسیر پارسی را صدا می‌کند تا برایش برقصند. بعد از رقص، پرنس خنجر خورده و کشته می‌شود.

در این ویدئو (متعلق به سال ۱۹۵۹ در تئاتر «بالشوی» مسکو)، نقش رقصنده اصلی پارسی را «مایا پلیستسکایا» (Maya Plisetskaya) جوان، یکی از معروف‌ترین رقصنده‌های دنیا اجرا می‌کند.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
راسکولنیک
شهر نامرئی کیتِژ
افسانه «سادکو»
افسانه «تزار سالتان»
«ژار پْتیتْسا»، سیمرغ روس‌ها
داستان نشان شیر و خورشید

تقویم و مراسم کریسمس در روسیه

تقویم روسیه

همان طور که ما در ایران از دو تقویم خورشیدی (برای زندگی روزمره) و تقویم هجری قمری (برای مناسبت‌های مذهبی) استفاده می‌کنیم و یک تقویم شاهنشاهی منسوخ شده داریم، در روسیه هم ۳ تقویم دارند که یکی از آن‌ها دیگر استفاده نمی‌شود.

تقویم گریگوری
یا همان تقویم میلادی معروف که در اکثر کشورهای دنیا استفاده می‌شود و در روسیه هم تقویم اصلی است. این تقویم با روی کار آمدن حکومت شوروی وارد روسیه شد و تا قبل از آن (دوران حکومت تزاری) تقویم ژولینی رایج بود.
اروپایی‌ها حدود ۳۵۰ سال قبل از روسیه به این تقویم روی آورده بودند.

تقویم ژولینی
تقریبا فقط توسط کلیسای ارتودوکس روسیه برای مناسبت‌های مذهبی استفاده می‌شود. این تقویم را تزار «پتر کبیر» (قرن ۱۸ میلادی) وارد روسیه کرد. تا قبل از آن در حکومت تزاری، تقویم اسلاوی رایج بود.
در اروپا هم این تقویم تا قرن ۱۶ میلادی مورد استفاده بوده اما به دلیل ضعف دقت در محاسبات (درست مانند تقویم قمری) کنار گذاشته شد و تقویم گریگوری جایگزین شد.
در حال حاضر، تقویم ژولینی ۱۳ روز از تقویم گریگوری (میلادی) عقب است.

تقویم اسلاوی
دیگر در روسیه استفاده نمی‌شود. تا قبل از تزار «پتر کبیر» (قرن ۱۸ میلادی) رایج بود و مبنای آن نه تولد حضرت مسیح که آغاز خلقت بود. اگر سال ۲۰۱۷ میلادی را به تقویم اسلاوی برگردانیم، سال ۷۵۲۵ اسلاوی است.
برای مدت‌ها، سال نو را در اول مارس (اسفند ماه) جشن می گرفتند. جشن «ماسلنیتسا» یا جشن آغاز بهار که شباهت‌هایی به نوروز ایرانی دارد، هنوز در روسیه در اسفند ماه جشن گرفته می‌شود.
اما بعدها با تغییرانی، آغاز سال نو به اول سپتامبر (اواخر شهریور) منتقل شد.

به دلیل استفاده کلیسای ارتودوکس روسیه از تقویم ژولینی، روز تولد حضرت مسیح در روسیه با دیگر کشورهای مسیحی تفاوت دارد.
یعنی به جای ۲۵ دسامبر که در اکثر کشورها (مطابق تقویم گریگوری یا میلادی) روز تولد حضرت مسیح است، در روسیه با ۱۳ روز تاخیر، ۷ ژانویه (مطابق تقویم ژولینی) جشن گرفته می‌شود.
به عبارت دیگر، این اختلاف تاریخ ناشی از تفاوت در روایت‌های تاریخی نیست و در هر دو کلیسا در یک تاریخ، اما در دو تقویم مختلف جشن گرفته می‌شود.

جالب این که روز آغاز سال نو، یعنی اول ژانویه، که در روسیه هم مطابق تقویم میلادی (گریگوری) جشن گرفته می‌شود (از آن‌جا که مناسبت مذهبی نیست)، اما بعضی مردم روز ۱۴ ژانویه (مطابق تقویم ژولینی) را هم با عنوان «سال نو قدیمی» جشن می گیرند. اگرچه روز ۱۴ ژانویه تعطیل و مناسبت رسمی نیست.

مراسم جشن سال نو و کریسمس در روسیه از ۳۱ دسامبر شروع شده و تا ۸ ژانویه ادامه دارد. یعنی ۹ ژانویه اولین روز کاری سال ۲۰۱۷ است.

چند نکته جالب درباره کریسمس در روسیه:

در روسیه به بابانوئل Ded Moroz می‌گویند که به معنی «پدربزرگ سرما» است.
«دِد مارُز» معمولا با نوه‌اش «اِسنیگورِچکا» (Snegurochka) که معنی «دختر برفی» می‌دهد، برای بچه ها هدیه می‌آورد.
در شب‌های سال نو خیلی از خانواده‌ها و شرکت‌ها افرادی را با لباس «دِد مارُز» و «اِسنیگورِچکا» استخدام می‌کنند تا جمع مهمانی‌شان را گرم کنند.
هر منطقه از روسیه، بابانوئل با شکل و شمایل مخصوص خودش را دارد.

کریسمس روسیه، دد ماروز، بابانوئل روسی

بچه‌ها چند روز قبل از سال نو، آرزوهای خود را روی کاغذ نوشته و در فریزر می‌گذارند تا «دِد مارُز» (بابا نوئل روسی) ببیند و درخواست‌ آن‌ها را برآورده کند. پدر و مادرها هم برای شاد کردن فرزندان، جور «دِد مارُز» خیالی را کشیده و تلاش می‌کنند خواسته‌های بچه‌ها را عملی کنند.

بعضی از روس‌ها، مهمترین آرزوی خود را روی کاغذ کوچکی نوشته و هنگام تحویل سال نو (۱۲ شب ۳۱ دسامبر) سریع آن را آتش می‌زنند و خاکسترش را داخل نوشیدنی (معمولا شامپاین) می‌ریزند و به سلامتی می‌نوشند تا آرزویشان برآورده شود.

همان طور که ما با ماهی قرمز و سبزه و عیدی و سیزده به در خاطره داریم، روس ها هم با «دِد مارُز» و «اِسنیگورِچکا» و بوی درخت کاج و زخمی شدن دستشان با برگ‌های سوزنی درخت کریسمس خاطره دارند.

مردم مذهبی، شب ۶ ژانویه را برای شرکت در مراسم عبادت دسته جمعی، تا صبح در کلیسا بیدار می‌مانند.
همان طور که می‌دانید، مومنان مسیحی روسیه، در طول سال طی ۴ دوره روزه داری، بین ۱۱۵ تا ۱۵۰ روز را روزه می‌گیرند. آخرین دوره سال، دوره «روزه کریسمس» نام دارد که از اواخر ماه نوامبر شروع شده و تا ۶ ژانویه ادامه پیدا می‌کند.
به عبارت دیگر، مومنان مسیحی روس، حتی در روز سال نو هم روزه هستند و از خوردن گوشت و تخم مرغ و شیر و دیگر محصولات حیوانی خودداری می‌کنند.

در عین حال، مصرف الکل در سال نو به شدت بالا می‌رود. بعضی از روس‌ها به قدری پشت سر هم مشروب می‌خورند که به حالتی به نام «زاپوی» (Zapoy) می‌رسند. یعنی به دلیل مصرف پشت سر هم و زیاد، برای چندین روز دیگر نمی‌توانند از شر مشروب خوردن خلاص بشوند و به کلی از کار و زندگی می‌افتند.

روس‌ها به شدت به کادو دادن و کادو گرفتن علاقه دارند. کادو ممکن است خیلی کوچک و ارزان باشد، اما همه سعی می‌کنند در مناسبت‌های مختلف به هم کادو بدهند.

خانواده‌های روس خیلی پرتعداد نیست و خیلی وقت‌ها کل فامیل در یک مهمانی کوچک جمع می‌شوند. بنابراین دید و بازدید، رسم خاصی ندارد، اما دوست و آشنا اگر مسافرت نباشند به هم سر می‌زنند و با هم به سلامتی می‌نوشند و می‌رقصند.

در عوض، به جای دید و بازدید، روس‌ها علاقه خاصی به پیاده روی دارند، حتی در اوج سرما.
طبق رسمی قدیمی به نام «نارودنایه گولیانیه» (Narodnoe gulianie)، در جریان جشن های خاصی مثل سال نو، «ماسلنیتسا» (جشن آغاز بهار)، «روز پیرزی» (پایان جنگ جهانی دوم) و… مردم در محل های خاصی در شهر و روستا به شادی و قدم زنی می پردازند.
در این جشن های خیابانی، معمولا بساط سیرک و رقص و موسیقی و بازراچه هایی برای فروش مواد غذایی و کادو و سوغاتی و… برپاست.
مردم دسته جمعی و خانوادگی بیرون می روند. زن و شوهر دستشان را حلقه کرده و نامزدها عشقولانه قدم می زنند. سگ ها هم که از شلوغی خوششان می آید بین دست و پای مردم بازی می کنند و بچه ها دنبالشان.
یکی از رقص های خاص روس ها که در این مراسم اجرا می شود (معمولا در شهرهای کوچک تر)، رقص و آواز دسته جمعی به صورت دایره وار است که «خاراوُد» (Khorovod) نام دارد.

در شهرهای بزرگ مثل مسکو، شهرداری از قبل لیست محل ها و برنامه های آماده شده را اعلام می کند. مهمترین آن ها در میدان سرخ، نزدیک کاخ کرملین و کلیسای معروف «سنت باسیل» با آن گنبدهای رنگی پیازی شکلش برگزار می شود. وجود چرخ و فلک، بازارچه، پیست اسکی و هاکی روی برف، رقص و موسیقی و مجسمه های متحرک، نوازندگان خیابانی، چراغانی زیبا و از همه مهم تر، نوستالژیک و خاطره انگیر بودن این مکان، از دلایلی است که مردم را با وجود شلوغی زیاد به این میدان می کشاند.

به طور کلی، روس ها اهل نشستن در خانه نیستند و به هر بهانه ای که شده به بیرون می زنند، حالا به خاطر قدم زدن با سگ باشد، یا سیگار کشیدن، یا بیرون بردن بچه ها برای بازی و هواخوری. حتی در اوج سرما و برف و بوران، در پارک های نزدیک مجتمع های مسکونی، مادرهای کالسکه به دست می بینید.

بهروز بهادری‌فر

مطالب مرتبط:
بابا نوئل در روسیه
«نارودنایه گولیانیه»
روزه‌داری در روسیه
ماسلنیتسا، نوروز اسلاو ها
آلبوم عکس: مردم روسیه – ۴

آهنگ «خورشید خسته»

آهنگ «خورشید خسته»، ۱۹۳۷ میلادی

خورشید خسته
با دریا وداع ‌کرد آرام
اعتراف کردی
که دلباخته نیستی
در آن غروب

غم مرا گرفت
خالی از حزن و اندوه بود
کلامت
در آن غروب

جدا می‌شویم
خشمگین نمی‌توانم بود
به یکسان مقصریم

خواننده: Pavel Mikhailov
موسیقی: Jerzy Petersburski
ترانه: Iosif Alvek
ترجمه: بهروز بهادری فر

«خورشید خسته» یک آهنگ اصالتا لهستانی است که به «آخرین یکشنبه» یا «تانگوی خودکشی» شهرت دارد و توسط آهنگسازان و خوانندگان زیادی اجرا شده‌است و شاعران زیادی روی آن شعر نوشته‌اند.
این آهنگ به شکل‌های مختلف در فیلم‌های زیادی به کار رفته است، از جمله «فهرست شیندلر» اثر استیون اسپیلبرگ و «آفتاب سوخته» اثر نیکیتا میخالکوف.

شهر رویایی سنت پترزبورگ


نسخه آپارات: aparat.com/v/GiLAg

شاید بتوان «سنت پترزبورگ» را زیباترین و خاطره انگیز ترین شهر روسیه نامید.
«سنت پترزبورگ» که در دوره های زمانی مختلف، «پتروگراد» و «لنینگراد» هم خوانده می شد، حدود ۳۰۰ سال پیش توسط تزار «پتر کبیر» بنیان گذاشته شد و تا حدود ۱۰۰ سال پیش و تا انقلاب کمونیستی شوروی پایتخت روسیه بود.

گوشه به گوشه این شهر پر از خاطره و تاریخ است. در گوشه ای «میخاییل لومونوسوف» پایه های علم آموزی و دانشگاه در روسیه را بنا نهاد، در گوشه ای دیگر نخبگان فرنگ رفته علیه تزار کودتای نافرجام کردند، در گوشه ای «نیکلای گوگول» قدم می زده و طرح داستان می ریخته و در گوشه ای دیگر «آنا آخماتوا» شاعره رنج کشیده روس، شعر خلق می کرده.

رودخانه «نـِوا» و کانال ها و پل های متعددش بسیار دیدنی هستند. همین طور شهر «پترگوف» (Petergof) که به تقلید کاخ ورسای در کنار «سنت پترزبورگ» ساخته شده.
«شب های سفید» و «فستیوال بادبان های سرخ» این شهر در تابستان بسیار دیدنی و خاطره برانگیز است.

مردم «سنت پترزبورگ» خون گرم تر از مردم مسکو هستند و در کوچه و خیابان بیشتر خارجی می بینید و زبان انگلیسی و حتی فارسی می شنوید.

این شهر که خواهرخوانده اصفهان است، پایتخت فرهنگی روسیه محسوب می شود و هر ساله میزبان چندین میلیون توریست خارجی است و از این طریق میلیاردها دلار به اقتصاد روسیه کمک می کند.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/tTm46d

چنان‌چه علاقه دارید درباره این شهر بیشتر بدایند، مطالعه مطالب زیر را پیشنهاد می کنم.

مراسم بادبان های سرخ
کانال های شهر سنت پترزبورگ
کلیسای جامع «ناجی در خون»، سنت پترزبورگ
«کلیسای جامع کازان»، سنت پترزبورگ
کلیسای جامع «سنت اسحاق» سنت پترزبورگ
مسجد سنت پترزبورگ
مظفرالدین شاه در سنت پترزبورگ
سنت پترزبورگ، سال ۱۳۱۰ خورشیدی
جشن پایان دبیرستان در روسیه
ویدئو: سنت پترزبورگ، تایم لپس
عکس روز: «سنت پترزبورگ» و رودخانه «نِوا» در زمستان
عکس روز: زمستان های سنت پترزبورگ
عکس روز: کلیسای عروج مریم مقدس، سنت پترزبورگ
ویدئو روز: مردم روسیه
محله ایزماییلوا مسکو
زبان اشاره در روسیه: الکل

دیدنی های نزدیک سنت پترزبورگ
کیژی پاگوست
جزایر «سالاوکی»

موسیقی روی استخوان

موسیقی روی استخوان، شوروی

حکومت کمونیستی شوروی، به خصوص در دوران استالین، با نفوذ خیلی از مظاهر فرهنگی و هنری غرب به شدت مقابله می‌کرد. علاوه بر این، به دلایل عقیدتی و امنیتی، سانسور شدید بر کلیه تولیدات فرهنگی و هنری اعمال می‌شد و بسیاری از هنرمندان و نویسندگان برای بیان هنری با محدودیت‌ مواجه بودند.
به عبارت دیگر، نه فقط اقتصاد، که هنر و فرهنگ هم دولتی بود و هنرمندان می‌توانستند فقط در چارچوب مورد نظر حکومت فعالیت کنند.
به عنوان مثال، موسیقی‌های جاز، بلوز، بوگی ووگی، راک و… غیرمجاز بود و از انتشار آثار خیلی از خوانندگان مطرح غربی در شوروی جلوگیری می‌شد.
حتی آثار خود نویسندگان و هنرمندان روس‌ هم که مهاجرت می‌کردند، غیرمجاز اعلام شده و به کلی ممنوع‌الکار می‌شدند.
یا مثلا آثار خواننده‌ای به دلیل این که ادعا شده همجنسگراست، از بازار جمع شده و خود وی را هم زندانی کرده و به «گولاگ» (تبعیدگاه در مناطق دوردست) می‌فرستادند.

با وجود همه این فشارها، آثار هنری غربی، به روش‌های مختلف در کشور دست به دست می‌شد.
یکی از این روش‌ها، «موسیقی روی استخوان» بود.

در سال ۱۹۴۶ و بعد از جنگ جهانی دوم که به پیروزی شوروی بر آلمان نازی انجامید، فردی اهل لهستان، از آلمان با خود دستگاه تولید صفحه گرامافون به «سنت پترزبورگ» («لنینگراد» آن زمان) می‌آورد.
تولید صفحه گرامافون در انحصار حکومت بود و صفحه خام «وینیل» در دسترس نیست. اما این فرد لهستانی، مغازه‌ای باز می‌کند و با رقمی ناچیز، صدای مشتریان را برای یادگاری و سوغاتی، روی ورق‌های رادیولوژی (اشعه ایکس) ضبط می‌کند.
یعنی سوزن مخصوص ضبط صدا، به جای صفحات پلاستیکی مخصوص گرامافون، ورق رادیولوژی را خراش داده و صدا روی این ورق‌ها ثبت می‌شده.

در زمان شوروی، رادیولوژی زیاد انجام می‌شده و به دلیل آتشزا بودن، بیمارستان‌ها ملزم بودند بعد از یک سال این ورق‌ها را معدوم کنند. بنابراین ورق رادیولوژی به وفور در دسترس بوده و با یک بطری ودکا، می‌شده چندین کیلو ورق رادیولوژی تهیه کرد.

تجارت این فرد مبتکر می‌گیرد، اما نه به خاطر ضبط صدای مشتریان، که به خاطر تکثیر موسیقی غیرمجاز و زیرزمینی!
او شب‌ها به تکثیر موسیقی غربی می‌پرداخت و به مشتریان شناخته شده خود می‌فروخت.
دو نفر از مشتریان این فرد، با هم تصمیم می‌گیرند با مهندسی معکوس، این دستگاه آلمانی را تولید کنند و موفق هم می‌شوند و به این ترتیب و به مرور زمان، تکنولوژی آن در سنت پترزبورگ و دیگر شهرها دست به دست می‌شود و افراد بیشتری به تکثیر موسیقی مشغول می‌شوند.

ورق رادیولوژی، بر خلاف صفحات گرامافوق وینیل، خیلی سبک و قابل انعطاف است و تعداد زیادی از آن‌ها در جیب و آستین جا می‌شود. قیمت ناچیز آن‌ هم مزید بر علت شده و این تجارت رونق می‌گیرد. هرچند که کیفیت صدای این ورق‌ها، بسیار پایین بوده و بعد از ۵ تا ۱۰ بار شنیدن، عملا غیر قابل استفاده می‌شده.

یک نمونه با کیفیت موسیقی روی استخوان


به این طریق بوده که موسیقی‌های غیرمجاز و زیرزمینی خارجی و داخلی، در دسترس افراد بیشتری، به خصوص نسل جوان قرار می‌گیرد و آثار گروه‌های مطرح غربی مانند«بیتلز» در شوروی به گوش مردم می‌رسد.
حتی بعضی از خوانندگان و اهالی موسیقی، از این روش برای معرفی آثار خود بین مردم استفاده می‌کنند. که البته تحت تعقیب قرار گرفته و در صورتی که دستگیر می شدند، تا ۷ سال حبس می‌گرفتند.

از آنجا که روی ورق‌ها تصویر اسکلت و استخوان و دنده نقش بسته بوده، این صفحات به «دنده» یا «استخوان» معروف می‌شوند.
این اسم از این جهت جالت توجه است که لذت موسیقی، روی تصاویری از استخوان بیماران درد و رنج کشیده ثبت می‌شود.

دولت در چندین عملیات ضربتی، همه تولید و پخش کنندگان را دستگیر و زندانی می‌کند. اما تا چند سال بعد از مرگ استالین، مردم همچنان به تکثیر موسیقی غیرمجاز ادامه می‌دهند. تا این که در اواخر دهه ۶۰ میلادی، دستگاه‌های جدید و با کیفیت‌تر ضبط و پخش موسیقی، به مرور جایگزین گرامافون شده و سخت‌گیری‌های دولت هم کمتر می‌شود.

امروز استالین نیست، اما موسیقی «غیرمجاز» همچنان هست.

این هم مستندی در این باره:

بهروز بهادری‌فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/wSnwDG

خالق «مرشد و مارگاریتا» ۱۲۵ ساله شد


هشدار! این فیلم حاوی صحنه‌هایی است که ممکن است برای عده‌ای ناخوشایند باشد!
لینک دانلود فیلم (۲۰ مگابایت): goo.gl/HzTQlv
نسخه آپارات: aparat.com/v/3qvar
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/itXp6G

«میخاییل بولگاکوف» نویسنده برجسته روس دیروز ۱۲۵ ساله شد. از او آثار بسیار مشهوری همچون «مرشد و مارگاریتا» و «قلب سگی» به یادگار مانده است.
بولگاکوف مانند «نیکلای گوگول»، اصالتا اوکراینی بود و مانند «آنتون چخوف» پزشک.

میخاییل بولگاکوفبولگاکوف رمان «قلب سگی» را چند سال بعد از انقلاب اکتبر شوروی نوشت، اما به دلیل تمسخر خلاقانه وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انقلاب، تا بیش از ۶۰ سال به آن اجازه انتشار داده نشد.
داستان از این قرار است که یک پزشک، مغز یک انسان را به یک سگ پیوند می زند. سگ به شکل انسان در می آید، ولی آن قدر برای دکتر و دیگران مشکلات درست می کند و عرصه به همه تنگ می شود که در نهایت با عمل جراحی مجدد، او را دوباره به شکل سگ در می‌آورد. ناگفته پیداست که منظور او از سگ انسان شده، همان حکومت کمونیستی است.

رمان «مرشد و مارگاریتا» هم که نمونه‌ای از ادبیات «رئالیسم جادویی» روسیه به شمار می‌رود، در زمره بزرگ ترین آثار ادبی قرن بیستم روسیه قرار دارد. «مرشد و مارگاریتا» هم به طوری زیرکانه به نقد دوران خفقان حکومت استالین می‌پردازد، هرچند که از بن‌مایه‌های فلسفی هم بی‌بهره نیست.

نوشتن این کتاب ۱۲ سال و تا مرگ این نویسنده به طول کشید و در نهایت همسرش کتاب را به پایان رساند. مانند «قلب سگی»، دیگر کتاب او، «مرشد و مارگاریتا» هم تا بیش از ۳۰ سال اجازه انتشار بدون سانسور نیافت.

در این قطعه کوتاه که از سریال «مرشد و مارگاریتا» انتخاب کرده‌ام، شیطان (استاد ولند) به همراه دستیارانش در یک سالن تئاتر دیده می‌شود که به نظاره رفتار انسان‌ها مشغول است و به نوعی آن‌ها را به بازی می‌گیرد.

«میخاییل بولگاکوف» در پایان عمر دچار اعتیاد شد، اما به یک باره ترک کرد و در نهایت در سن ۴۸ سالگی از دنیا رفت. مقبره او و همسرش (که ۳۰ سال بعد فوت شد و در این فاصله دو همسر دیگر اختیار کرد) در صومعه «نووودویچی» قرار دارد و خانه آن ها در مرکز شهر، به موزه تبدیل شده.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
ویدئو: قلب سگی

آهنگ «سموگلیانکا»

دم سحر یه روز تابستون
چشمم به باغ همسایه افتاد.
یه دختر سبزه اهل مولداوی
داشت انگور میچید.
سرخ شدم و سفید شدم
و یهو دلمو به دریا زدم و بهش گفتم:
بیا تابستونا، طلوع آفتاب رو با هم کنار رودخونه تماشا کنیم.

زیر درخت افرا با اون برگ‌های سبز و قشنگش
جلوی دختره وایسادم، دلداده و خجالت زده

ولی دختر سبزه اهل مولداوی جواب داد:
امروز یه گروه چریکی از مولداوی راه می‌افتن برن جنگ.
تو هم باهاشون برو.

زیر درخت افرا با اون برگ‌های سبز و قشنگش
از هم جدا می‌شیم.

دختر سبزه اهل مولداوی این رو گفت و راه جنگل رو گرفت و رفت.
منم ناراحت از این که نذاشت باهاش برم.
دختر سبزه اهل مولداوی
شب‌های زیادی فکرم رو به خودش مشغول کرده بود
تا این که منم به دسته چریک‌ها پیوستم و یهو اونجا دیدمش!

زیر درخت افرا با اون برگ‌های سبز و قشنگش
سلام مرد خوب من، سلام عزیزم.

ترجمه: بهروز بهادری فر

«سموگلیانکا» (Smuglyanka) به معنای «دختر سبزه رو» یکی از آهنگ‌های معروف روسی است که یادآور جنگ جهانی دوم است.

تاریخچه این آهنگ به سال‌ها قبل از جنگ جهانی دوم بر‌می‌گردد، اما با تغییراتی در سال ۱۹۴۴ به اجرای رسمی درآمد. شهرت این آهنگ اما، مدیون فیلم بسیار محبوب و مشهور «فقط پیرمردها به جنگ می‌روند» است که در سال ۱۹۷۳ به نمایش درآمد.

مولداوی کشور کوچکی است بین اوکراین و رومانی که زمانی بخشی از خاک شوروی محسوب می‌شد.
خاک و آب و هوای مساعد، باعث شده تا کشت انگور و شراب سازی، یکی از منابع اصلی کسب درآمد روستاییان باشد و شراب مولداوی، مانند شراب گرجی، باکیفیت و مشهور است.
دختران اهل مولداوی معمولا سبزه هستند و موهایشان مشکی است و به زیبایی شهرت دارند.
از آنجایی که مرغ همسایه غازه، خیلی از مردان روس به دختران مو و چشم مشکی علاقمندند.

روز ۹ می در روسیه، «روز پیروزی» است. هفتاد و یک سال پیش آلمان نازی رسما شکست خود از ارتش سرخ شوروی را پذیرفت و بدین ترتیب جنگ جهانی دوم، جنگی که بیست و چند میلیون نفر مردم شوروی از ملیت‌های مختلف، یعنی ۱۵ درصد از جمعیت کشور را به کشتن داد، پایان یافت.

موفق‌ترین تک تیرانداز زن تاریخ

لودمیلا پاوْلیچِنکو

فردا ۹ می، یکی از مهمترین روزهای تقویم روسیه است. ۷۱ سال پیش در این روز بود که آلمان نازی تسلیم نامه‌ای را امضا کرد و به این ترتیب رسما شکست خود از ارتش سرخ شوروی در جنگ جهانی دوم را پذیرفت. از این جهت، روز ۹ می، «روز پیروزی» نام گرفت.
در جریان جنگ جهانی دوم ۲۰ و چند میلیون نفر اهل شوروی جان خود را از دست دادند. یعنی ۱۵ درصد جمعیت شوروی سابق شهید شدند! این رقم، ۴۰ درصد کل جانباختگان جنگ جهانی دوم است. این در حالی است که بیش از ۶۰ کشور درگیر این جنگ بودند. به عبارت دیگر، شوروی معادل حدود ۲۵ کشور تلفات داده.

از همین روست که مردم روسیه «روز پیروزی» را بسیار گرامی می‌دارند و برای کهنه سربازان احترام خاصی قائلند. به طور کلی روس‌ها بسیار به تاریخ و پیروزهای جنگی‌شان و نظامیان و فرماندهان جنگی خود می‌بالند.
از مهمترین بناها و نمادهای هر شهری، قهرمانان نظامی آن شهر است و خیلی از خیابان‌ها به نام نظامیان نامگذاری شده است.

پای صحبت هر خانواده‌ای که بنشینید، از جنگ جهانی دوم و از دست رفتگانشان در جریان جنگ، قصه‌ای برای گفتن دارند.
ماه می که شروع می‌شود، کشور خود را برای جشن عظیم «روز پیروزی» آماده می‌کند. فیس‌بوک و شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های روسیه را که مرور کنید، مردم درباره قهرمانان جنگ صحبت می‌کنند و عکس‌های تاریخی به اشتراک می‌گذارند.

یکی از قهرمانان جنگ جهانی دوم، «لودمیلا پاوْلیچِنکو» است.

«لودمیلا پاوْلیچِنکو» (Lyudmila Pavlichenko) تا ۲۵ سالگی و در طی فقط یک سال خدمت، ۳۰۹ نفر (از جمله ۳۶ تک تیرانداز) از نیروهای دشمن را از پای درآورد. و از این جهت یکی از برترین تک تیراندازان تاریخ و موفق‌ترین تک تیرانداز زن تاریخ محسوب می‌شود.

لودمیلا اصالتا اهل اوکراین بود و ضمن تحصیل در مقطع فوق لیسانس تاریخ، همزمان در دوره‌های آموزش تیراندازی شرکت می‌کرد. تا این که با شروع جنگ جهانی دوم، به صورت داوطلبانه به جبهه پیوست و طی یک سال به شهرت جهانی رسید.

او بعد از این که در جنگ توسط ترکش توپ دشمن زخمی شد، به دانشگاه بازگشت و به تحقیقات خود در زمینه تاریخ ادامه داد. وی همچنین مدتی را به آموزش تیراندازی مشغول بود و همین طور به سمت دستیار فرماندهی کل نیروی دریایی اتحاد جماهیر شوروی منصوب شد و جوایز معتبر متعددی را از آن خود کرد. از جمله آن‌ها، دو بار «نشان لنین» که عالی ترین نشان دولتی شوروی بود به وی اعطا شد و به عنوان قهرمان ملی شوروی معرفی گردید. همچنین دو تمبر یادبود در زمان شوروی به افتخار وی به چاپ رسید.
توضیح این که حدود دو هزار تک تیرانداز زن در ارتش سرخ شوروی خدمت می‌کردند که تنها ۵۰۰ تن از آن‌ها جان سالم به در بردند.

«لودمیلا پاوْلیچِنکو» اولین شهروند شوروی بود که توسط رییس جمهور آمریکا، شخصا مورد استقبال قرار گرفت و به کاخ سفید دعوت شد. در طی سفر او به آمریکا، «وودی گاتری» (Woody Guthrie) خواننده آمریکایی، آهنگی به نام Miss Pavlichenko در وصف او سرود که شهرت جهانی پیدا کرد.
خلاصه آهنگ این است که ۳۰۹ نازی را از پا درآوردی و برای همین دنیا همیشه تو رو دوست خواهد داشت.


Woody Guthrie – Miss Pavlichenko
لینک دانلود

لودمیلا پاوْلیچِنکو

این دو عکس از «لودمیلا پاوْلیچِنکو» سیاه و سفید بوده که به تازگی رنگی شده‌اند.

سال گذشته هم فیلمی محصول مشترک روسیه و اوکراین درباره زندگی او به روی پرده سینما رفت.

از دیگر تک تیراندازان معروف شوروی می‌توان از Vasily Zaytsev، Vasilij Kvachantiradze، Roza Shanina، Klavdiya Kalugina و Nina Lobkovskaya نام برد.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس بوک: goo.gl/UM694o

مطالب مرتبط:
روز پیروزی
آهنگ «دُرنا»
آهنگ «پُلوشکا پُله»
آهنگ «کاتیوشا»
آهنگ «سموگلیانکا»
آهنگ «شب تیره»
ویدئو: هفتاد سال تاریخ روسیه در ۳ دقیقه

مشاهیر روسیه – بخش یک

این عکس‌های تاریخی سیاه و سفید، توسط Klimbims به طرز هنرمندانه‌ای رنگی شده‌اند.

یوری گاگارین
یوری گاگارین، نخستین فضانورد جهان، در کنار ماشین فرانسوی‌اش Matra Djet، سال ۱۹۶۵، در سن ۳۱ سالگی، سه سال قبل از مرگش در یک سانحه هوایی.
او که تا فضا سالم رفت و برگشت، در یک پرواز آموزشی اطراف مسکو کشته شد. جسد او را طبق سنت مرسوم، سوزاندند و در دیوار کرملین دفن کردند.
در پس‌زمینه این عکس، موزه فضانوری دیده می‌شود.
مطالب مرتبط:
۱۲ خودرو عجیب ساخت شوروی

آنتون چخوف
آنتون چخوف، نویسنده شهیر روس. حرفه اصلی اش پزشکی بود و همان طور که خود می گفت: «طبابت، همسرم است و نویسندگی، معشوقه ام.». معشوقه ای که او را شهره خاص و عام کرد.
در عمر کوتاه ۴۴ ساله خود، بیش از ۷۰۰ داستان نوشت که تعداد زیادی از آن ها به فارسی ترجمه شده و تعدادی از نمایشنامه های او در ایران روی صحنه رفته.
مقبره او در صومعه «نووودویچی» مسکو قرار داد.
مطالب مرتبط:
نمایش «بی‌عرضه» اثر آنتون چخوف
آنتون چخوف ۱۵۵ ساله شد
آنتون چخوف: انسان باید تماما زیبا باشد
صومعه «نووودویچی»

میخاییل بولگاکوف
میخاییل بولگاکوف، نویسنده آثار برجسته‌ای همچون «مرشد و مارگاریتا» و «قلب سگی».
بولگاکوف هم مانند نیکلای گوگول، اصالتا اوکراینی بود، اما چون اوکراین در آن زمان بخشی از شوروی بود و زبان غالب روسی، به عنوان نویسنده روس شناخته می‌شود.
او که مانند «آنتون چخوف» پزشک بود، در پایان عمر دچار اعتیاد شد، اما به یک باره ترک کرد.
بولگاکوف رمان «قلب سگی» را چند سال بعد از انقلاب اکتبر شوروی نوشت، اما به دلیل تمسخر خلاقانه وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انقلاب، تا بیش از ۶۰ سال به آن اجازه انتشار داده نشد.
داستان از این قرار است که یک پزشک، مغز یک انسان را به یک سگ پیوند می زند. سگ به شکل انسان در می آید، ولی آن قدر برای دکتر و دیگران مشکلات درست می کند و عرصه به همه تنگ می شود که در نهایت با عمل جراحی مجدد، او را دوباره به شکل سگ در می آورد. ناگفته پیداست که منظور او از سگ انسان شده، همان حکومت کمونیستی است.
مقبره او در صومعه «نووودویچی» مسکو قرار داد.
مطالب مرتبط:
ویدئو: قلب سگی
صومعه «نووودویچی»

ولادیمیر مایاکوفسکی
ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر و از نوابغ ادبی روس که در سن ۳۶ سالگی خودکشی کرد.
«قدمم / در خیابان / مسافت را / لگدمال می‌کند / جهنم درونم را / اما / چاره چیست؟»
خودکشی او، چند سال بعد از خودکشی «سرگی یسنین» دیگر شاعر جوان روس صورت گرفت. گفته می‌شود که در مراسم تدفین وی، بیش از ۱۵۰ هزار نفر شرکت کردند که از نظر حضور مردم، قابل مقایسه با مراسم تدفین لنین و استالین است.
مقبره او در صومعه «نووودویچی» مسکو قرار داد.
خیلی از اشعار او به معشوقه‌اش «لیلی بریک» تقدیم شده است. «لیلی بریک» بسیار تحصیلکرده و از یک خانواده اصیل بود که با وجود متاهل بودن، معشوقه این شاعر جوان بود و با بسیاری از ادیبان و طبقه هنرمند جامعه روز، از جمله «بوریس پاسترناک» و «پابلو پیکاسو» رفت و آمد داشت و حتی به صورت مدل نیمه عریان، هنجارشکنی می‌کرد.
مطالب مرتبط:
لوبوک

رنگ آمیزی عکس‌ها: Klimbims
توضیحات عکس‌ها: بهروز بهادری فر

نسخه فیس‌بوک: goo.gl/ySC2H9

مطالب مرتبط:
عکس های رنگی از روسیه صد سال پیش

عکس روز: لئو تالستوی جوان

لئو تالستوی، تولستوی، عکس، جوان

«لئو تالستوی» (Leo Tolstoy) نویسنده شهیر روس، در یک خانواده اشرافی و با اصل و نسب به دنیا آمد. او در سال های پایانی عمرش از فقر و تبعیض در جامعه به ستوده آمده و به حمایت از فقرا، زندانیان سیاسی، سربازان فراری و… پرداخت.
به دلیل همین افکار خاص او بود که چند سال مانده به فوتش، کلیسای ارتودوکس روسیه او را مرتد اعلام کرد.

«تالستوی» در ۸۲ سال عمر پرثمرش، اتفاقات تاریخی مهمی را به چشم خود دید. تولد او تنها چند سال بعد از حمله و شکست ناپلئون بناپارت به روسیه اتفاق افتاد. سی و اندی سال داشت که رعیت داری در روسیه ملغی و سیاست اصلاحات اراضی به اجرا گذاشته شد. سیاستی که به نارضایتی ها دامن زد و شورش های گاه و بی گاه مردمی را به همراه آورد.
طی ۴۰ سال پایانی عمر او، سطح سواد در جامعه از یک درصد، به ۲۰ درصد رسید و ساختار اجتماعی جامعه به سرعت در حال تغییر بود و به همین دلیل دغدغه آگاهی رسانی و آموزش، «تالستوی» را به یک فعال اجتماعی بدل کرد.
«تالستوی» انقلاب ۱۹۰۵ روسیه تزاری که منجر به تاسیس مجلس «دوما» شد را هم در چند سال پایانی عمرش به چشم دید. انقلابی که چند سال بعد از مرگ تالستوی، روسیه تزاری را از عرش به فرش کشاند و کمونیست ها را به قدرت رساند.

نمی شود از «تالستوی» گفت، ولی از «سوفیا» همسرش نامی نبرد. همسری وفادار که از ۱۸ سالگی تا پایان عمر، در تمام مشکلات و تغییرات و طوفان های فکری، و حتی دوران عیاشی و خوشگذارانی های «لئو»، همراه و مراقب او بود.

منزل و محل دفن «لئو تالستوی» در منطقه «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) به معنای «بیشه آفتابی» است. در همین «بیشه آفتابی» بود که او «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت.
«یاسنایا پالیانا» چند کیلومتر بیشتر با شهر «تولا» (Tula) فاصله ندارد. شهری در ۲۰۰ کیلومتری جنوب مسکو که مرکز سماور سازی روسیه است.
امروزه، ملک و منزل «تالستوی» به یک موزه فضای باز تبدیل شده و بازدید از آن برای عموم آزاد است.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: goo.gl/xs8TDf

مطالب مرتبط:
صدا و ویدئوی لئو تالستوی
عکس روز: لئو تولستوی
لئو تالستوی: عصای جادویی
لئو تالستوی: توقف کن.
اینفوگرافیک: ادبیات قرن نوزده روسیه (عصر طلایی)
تولا، زادگاه تالستوی

لطفا ما را دنبال و به دوستان خود معرفی کنید!
تلگرام: telegram.me/iloverus
یوتیوب: goo.gl/vQKFiv
ساندکلاود: goo.gl/t9w4P9
فیس بوک: goo.gl/XWfPVU
اینستاگرام: goo.gl/bhGT4m