بایگانی دسته: هنر

آهنگ روسی «بدرخش ستاره من»


بدرخش ستاره من، بدرخش
بدرخش ای ستاره عشق و دوستی
تویی تنها عزیز و محرم، تویی یگانه محبوب امروز و فردا
تو ای ستاره عشق، ستاره جادویی، ستاره گذشته‌های من
روح خسته‌ام، جایگاه ابدی توست
زندگی‌ام نورانی از پرتو نیروی نامرئی توست
پس از مرگ نیز بر مزارم بتاب و نور بیافشان

خواننده: Anna German
آهنگساز: Pyotr Bulakhov
شاعر: Vladimir Chuyevsky
ترجمه و تدوین: بهروز بهادری فر

در این ویدئو از نقاشی های زنان روسی توسط نقاشان روس استفاده شده است.

رومانس «بدرخش ستاره من» یکی از معروف ترین آهنگ های روسی است. از آن آهنگ هایی که مردم دور همی با گیتار می خوانند.
تاریخچه آن به ۱۷۰ سال قبل باز می گردد، زمانی که یک دانشجوی حقوق دانشگاه مسکو، به مناسبت ۷۰۰ سالگی مسکو، شعر این آهنگ را نوشت.
خواننده های روسی بسیاری این آهنگ را اجرا کرده اند و به شعر اصلی وفادار بوده اند. اما اجرای «آنا گرمان» که از همه معروف تر است، بر اساس شعری کمی متفاوت از نسخه اصلی تنظیم شده است.
این آهنگ در زمان شوروی به دلایل سیاسی چند سالی ممنوع شد، اما در دهه پنجاه میلادی دوباره به اوج محبوبیت رسید.

دو اجرای دیگر از این آهنگ معروف:

Valentina Ponomaryova


Dmitri Hvorostovsky

کارتون روسی درباره آلودگی محیط زیست


دانلود ویدئو (۲۰ مگابایت): goo.gl/uvo32H
نسخه آپارات: aparat.com/v/nM5IW
نسخه فیس بوک: goo.gl/s02qu8

در آستانه ۲۱ مین «کنفرانس تغییر اقلیم سازمان ملل در پاریس»، تماشای این انیمیشن کوتاه درباره آلودگی محیط زیست خالی از لطف نیست.
این «میکرو کارتون» محصول سال ۱۹۸۴ شوروی است که در زمان خود برنده چند جایزه بین المللی شد.
توضیح این که ۲۰ درصد جنگل های دنیا در خاک روسیه قرار دارد و از این جهت، روسیه بزرگ ترین تولید کننده اکسیژن دنیاست.
در واقع، نصف مساحت روسیه را جنگل تشکیل داده. در ایران تنها کمتر از ۷ درصد مساحت کشور جنگلی است.
در عین حال، روسیه با تولید ۵ درصد کل دی اکسید کربن در دنیا، بعد از چین و آمریکا در رتبه سوم قرار دارد.
سهم ایران از تولید دی اکسید کربن در دنیا، ۲ درصد و همتراز کشور صنعتی مثل آلمان است.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
کارتون ماجراهای کاپیتان «ورونگل»
کارتون «بابا یاگا»، عجوزه روس
کارتون افسانه «تزار سالتان»
نوستالژی روسی!

رقص ملوانان روس («یابلِچکا»)


گروه رقص Igor Moiseyev
نسخه آپارات: aparat.com/v/P93wK
نسخه فیس بوک: goo.gl/yqQW5l
دانلود (۱۰ مگابایت): goo.gl/DufZOg

رقص «یابلِچکا» (Yablochko) به معنی «سیب کوچک» یا آن طور که در غرب شناخته می شود «رقص ملوانان روس» (Russian Sailors’ Dance) یکی از معروف ترین رقص های روسی است.

«یابلِچکا» در اصل یک آهنگ فولکلور سیاسی مربوط به قبل از انقلاب کمونیستی شوروی (۱۹۱۷) بوده و با این که متن بسیار ساده ای دارد، تا حدودی می شود آن را به آهنگ «یار دبستانی من» تشبیه کرد. موضوع این آهنگ، استقبال از «بولشویک ها» و «ولادیمیر لنین» رهبر انقلاب شوروی است.

بعد از مرگ لنین، تئاتر «بالشوی» (Bolshoi Theater) که از قدیمی ترین و بزرگ ترین و معتبرترین گروه های باله دنیاست، برای خلق آثار جدید فراخوان می دهد.
در آن زمان، آهنگسازان برجسته روس، به دلیل مشکلات و محدودیت های بعد از انقلاب، جلای وطن کرده بودند. اما «رینولد گلی‌یِر» (Reinhold Glière) آهنگساز آلمانی-لهستانی تبار روس که کشور را ترک نکرده بود به فراخوان پاسخ داد و بر اساس متنی از «میخیاییل کوریلکو» (Mikhail Kurilko) که دستمایه آن خبری درباره یک بندر در چین بود، موسیقی نوشت و به این طریق باله «گل شقایق» یا «گل خشخاش قرمز» (The Red Poppy) متولد شد و اولین بار در سال ۱۹۲۷ به روی صحنه رفت.

در پایان پرده اول این باله سه پرده ای، آهنگساز از تم آهنگ فولکلور «یابلِچکا» استفاده می کند، در صحنه ای که ملوانان کشتی شوروی، دسته جمعی می رقصند.
این رقص معروف ترین قسمت این باله شد و تا به امروز بین مردم عادی و به خصوص ملوانان، اجرا می شود. البته شعر انقلابی «یابلِچکا» عملا دیگر موضوعیت ندارد و به همین خاطر این رقص معمولا با موسیقی خالی (Instrumental) اجرا می شود.

رقص سیب کوچک، رقص ملوانان روس، یابلچکا، باله

و اما لیبرتو (متن) باله «گل شقایق» داستان جالبی دارد.
دهه ۲۰ میلادی است و کشتی اتحاد جماهیر شوروی در بندری در چین لنگر انداخته است.
کاپیتان کشتی متوجه می شود که رییس بارانداز بندر، گروهی از کارگران محلی بی جیره و مواجب را گرسنه و خسته نگه داشته و بیشتر از توانشان از آن ها کار می کشد.
یک شب رقصنده ای زیبا به اسم «تای خوآ» در حین اجرای رقص در رستوران، متوجه می شود کاپیتان کشتی شوروی در تلاش است تا به کارگران مظلوم کمک کند. دخترک رقصنده چینی، تحت تاثیر این حرکت کاپیتان قرار می گیرد و گل شقایقی به کاپیتان هدیه می دهد و با ابراز عشق، از کاپیتان می خواهد که او را با خود از چین ببرد.
نامزد «تای خوآ» از ماجرا بو می برد و از او می خواد تا کاپیتان را بکشد، اما دخترک نمی پذیرد و بعدها در جریان سوء قصدی، جان کاپیتان را نجات می دهد. به همین دلیل نامزدش قصد جانش را کرده و به او شلیک می کند.
در لحظات پایانی زندگی کوتاهش، گل شقایقی را به بچه هایی که کنارش بودند هدیه می دهد و ناکام و بی گناه، چشم از جهان فرو می بندد.

این هم فیلم «باله گل شقایق»

توضیح این که همان طور که می دانید، گل شقایق (گل خشخاش قرمز) در کشورهایی مثل انگلیس و کانادا، نماد سربازان کشته شده در جنگ (از جنگ جهانی اول به بعد) هم هست و اتفاقا در همین روزها (اوایل ماه نوامبر) است که دولتمردان و بعضی مردم، گل شقایق کاغذی به سینه می زنند.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
رقص «بیریوزکا»
کولی های روسیه
افسانه «شوراله»
افسانه «تزار سالتان»
رقص دختر روس با ۶ آهنگ ایرانی
رقص روس ها با آهنگ کج کلاه خان گوگوش در میدان سرخ
کارناوال نوروز ۹۴ در مسکو
تئاتر «بالشویی»

طراحی داخلی روستایی، به سبک روسی

معماری داخلی روستایی روسیه، زهرا ثبوت

طراحی داخلی منازل روستایی در هر کشوری، مخصوص به خود است. یک خانه روستایی می تواند به سبک فرانسوی باشد یا در مزرعه یک گاوچران آمریکایی، یا یک کلبه ییلاقی در سوئیس یا انگلیس. امروزه به نظر می رسد طراحی داخلی مدرن در روسیه اصلا مطابق با سنت های روسی نیست. بازار روسیه و مبلمان لوازم جانبی، با انواع سبک های اروپایی اشباع شده است.

در این مقاله برآنیم تا فضای خانه های دوران ارباب رعیتی کشور روسیه را از نو بسازیم. زمانی که «کارنینا» و «ورونسکی»، والس می رقصیدند، «تاتیانا» برای «آنگین» نامه می نوشت و عشق «ناتاشا» مانند معجزه ای شاهزاده «آندره« را زنده کرد.
این سنت های مردم روسیه در طراحی داخلی کدام است و چه چیز سبک سنتی کشور روسیه را متمایز می کند؟

معماری داخلی روستایی روسیه، زهرا ثبوت

طراحی داخلی خانه، فارغ از اینکه منزل یک اشراف زاده بلندمرتبه باشد یا کلبه یک دهقان ساده، اساسا باید کاربردی باشد. در مرکز هر خانه یک شومینه بزرگ روسی و در کنار هر دیوار یک میز قرار دارد که به صورتی پایدار و محکم به دیوار وصل شده است.
قفسه های ساده، گنجه های باز، بوفه، میز ناهار خوری های بلند، پیشخوان های کنار آشپزخانه، میزهای کوچک و چهارپایه جزییات دیگر این خانه ها بودند. مبلمان و صندلی بیشتر در دربار و خانه های ثروتمند وجود داشتند، صندوقچه ها با تزیینات سنتی در اندازه های مختلف، لازمه هر خانه اصیل روسی بود. در صندوق های بزرگ، لباس و قاب های دیواری و ظروف خوراک پزی و در صندوقچه ها، اشیا قیمتی با ارزش نگهداری می شد.

معماری داخلی روستایی روسیه، زهرا ثبوت

در خانه های به سبک روسی همه چیز پوشیده است. در خانه های دهقانان همه چیز با انواع نمد گلیم و بوریای دست باف روسی و در خانه های اشرافزادگان با انواع پارچه های گران قیمت و فرش و مخمل پوشیده شده بود. اما با شروع قرن ۱۹ میلادی، طراحی داخلی در روسیه به سمت اشرافی گری گرایید و این به خاطر آریستوکراسی حاکم بر روسیه بود.

سبک روسی سنتی نشأت گرفته از اقلیم و سنت های ملی روسیه است. این سبک از هر گونه زرق و برق و تکلف به دور است و مشخصه اصلی این سبک سهولت در نازک کاری است.
الوار، سنگ و یا آجر دیوار، بدون هیچ دکوراسیون هنرمندانه اجرا میشود. گزینه دیگر می تواند سفیدکاری یا گچ کاری با بافت خشن یا ترکیبی از گچکاری با نمای آجر یا کمی سنگ تراشی باشد و مصالح کف می تواند از تخته چوب های یکپارچه باشد و البته یک شومینه با طرح های سنتی و فولکلور هنر روسی از الزامات دکوراسیون سنتی به سبک روسی است.

برای رنگ آمیزی غالبا از رنگ های طبیعی و رنگ های گچی استفاده می شود. در طراحی داخلی به سبک سنتی روسی که با فراوانی چوب همراه است، وجود یک شومینه با کاشی هایی از طرح های سنتی مشخصه اصلی است. در دکوراسیون دیوار و نازک کاری نهایی به غیر از چوب، ،سفیدکاری و گچکاری قابل اجرا است.

ادامه‌ی خواندن

افسانه «سادکو»

ایلیا رپین، سادکو، زیر دریا، آبدر ۵۵۰ کیلومتری شمال غرب مسکو، شهری قرار دارد به اسم «نُوْگرِد» یا «وِلیکی نُوْگرِد» (Veliky Novgorod) که می‌شود آن را «نوشهر کبیر» ترجمه کرد. این شهر مهم و تاریخی، در مسیر جاده مسکو به «سنت پترزبورگ» قرار دارد و اگر با ماشین سفر می‌کنید، حتما ارزش دیدن دارد.
«وِلیکی نُوْگرِد» یکی از معدود شهرهایی بود که تا حدود زیادی از ۲۶۰ سال یوغ مغول ها بر روسیه (تا اواخر قرن ۱۵ میلادی) در امان ماند و به واسطه دریاچه «ایلمِن» (Ilmen) و رودخانه های اطرافش، با دریای خزر در جنوب و دریای بالتیک در شمال، به تجارت و داد و ستد می‌پرداخت.
توضیح این که «وِلیکی نُوْگرِد» را نباید با «نیژنی نُوْگرِد» (Nizhny Novgorod) به معنی «نوشهر پایین»، که خود شهر خیلی مهم و تاریخی دیگری است، اشتباه گرفت.

این شهر، زادگاه «سادکو» (Sadko)، یکی از معروف ترین افسانه های روسی است.
زمان را به حدود ۸۰۰ سال قبل بر می‌گردانیم. در آن زمان عده‌ای از طریق دوره گردی و نوازندگی ساز «گوسلی»، گذران زندگی می‌کردند. «گوسلی» (Gusli) قدیمی‌ترین ساز زهی روسیه است و ظاهری بسیار شبیه سنتور دارد که بدون مضراب و با دست نواخته می‌شود.

«سادکو» نوجوان فقیری بود که از طریق یک نوازنده دوره گرد، با ساز «گوسلی» آشنا شد و آنقدر در نواختن آن از خود استعداد نشان داد که به استخدام دربار حاکم «وِلیکی نُوْگرِد» درآمد تا در مراسم رسمی ‌و مهمانی‌ها، ساز بنوازد. چند سالی را در رفاه و آسایش زندگی گذراند، اما در یکی از مراسم دربار، مهمان‌های مست به او توهین کردند و «سادکو» تصمیم گرفت دربار را ترک کند.
یک روز عصر که کنار دریاچه «ایلمِن» نشسته بود، به نواختن «گوسلی» مشغول شد. ناگهان شاهدخت پادشاه دریاها که مسحور موسیقی زیبای او شده بود، از آب بیرون آمد و گفت من عاشق تو شدم، با من به دریا بیا، پدرم هر چه بخواهی در اختیار تو می‌گذارد. اما «سادکو» که عاشق دختری در شهر شده بود، نپذیرفت. شاهدخت برای این که دل «سادکو» را به دست بیاورد، به او گفت فردا این دریاچه پر از ماهی‌هایی می‌شود که پره و بال طلایی دارند. بیا و برای خودت ماهی طلایی صید کن.

افسانه سادکو، گوسلیتوضیح این که روس‌ها از قبل از مسیحیت، اعتقاد داشتند که «روسالکا» (Rusalka) یا «پری دریایی» شب‌ها از آب بیرون می‌آید و با ظاهری زیبا و اغواگر، مردان را به دنیای زیر آب می‌برد. هنوز که هنوز است، روس‌ها هوا که تاریک می‌شود از آب دوری می‌کنند. شاهدخت، «روسالکا» نبود، اما دعوت او از «سادکو» به دنیای زیر آب، تا حدودی ریشه در این اعتقاد قدیمی‌دارد.

«سادکو» به شهر رفت، ناقوس را به صدا درآورد و همه مردم را خبر و تجار و متمولان شهر را به چالش دعوت کرد. در واقع با آن‌ها سر جانش شرط بست که اگر فردا ماهی پره طلایی در دریاچه پیدا کند، کشتی‌های آنان را صاحب شود. تجار هم با استهزا و اطمینان، پذیرفتند.
شاهدخت به او دروغ نگفته بود. «سادکو» شرط را برد و یک شبه، صاحب چندین کشتی، و یکی از پول‌دارترین مردمان شهر شد.

چند سالی را به سفر و تجارت و ثروت اندوزی مشغول بود تا این که در یک روز آفتابی و مساعد، کاروان کشتی‌های «سادکو» دچار طوفان شد. «سادکو» فهمید که پادشاه دریاها از او ناراضی است. برای همین بشکه سکه‌های نقره به دریا انداخت، اما افاقه نکرد. بشکه سکه‌های طلا و مروارید به دریا انداخت، اما بی‌فایده بود. در نتیجه، قرار شد که قرعه بیاندازند و یک نفر خود را فدا کرده و داخل آب بپرد تا پادشاه دریاها رضایت بدهد کشتی‌ها به راهشان ادامه بدهند.
برای قرعه کشی، قرار شد همه اسمشان را روی تکه‌های چوب بنویسند و به دریا بیاندازند، صاحب چوبی که به زیر آب برود، باید خودش را تقدیم پادشاه دریاها کند.
با وجودی که «سادکو» تقلب کرد، اما قرعه به نام او افتاد و بر خلاف میلش، سازش را زیر بغل گرفت و خود را به آب انداخت.

زیر دریا، پادشاه و ملکه با هم جر و بحث داشتند. شاه می‌گفت مردم روسیه، بیشتر از آهن به طلا نیاز دارند، اما ملکه می‌گفت آهن مهم‌تر است. شاه نظر «سادکو» را پرسید. او هم جواب داد که مردم شاید بتوانند بدون طلا زندگی کنند، اما بدون آهن نه. پادشاه عصبانی شد و قصد جانش را کرد، اما «سادکو» فورا سازش را درآورد و به نواختن «گوسلی» مشغول شد.
پادشاه به قدری از موسیقی زیبا و دلفریب او به ذوق آمد که شروع کرد به رقصیدن. در این هنگام بود که «سنت نیکلای»، قدیس حامی‌ملوانان و دریانوردان بر او ظاهر شد و از او خواست تا دیگر ساز نزند، چون رقص پادشاه، کل دریاها را به تلاطم می‌اندازد و کشتی‌ها را غرق می‌کند. «سادکو» هم به بهانه قطع شدن سیم ساز، دیگر ساز نزد.
پادشاه، مجذوب «سادکو» شد و به او پیشنهاد داد تا از میان ۹۰۰ زیبارویی که جلویش صف بستند، یکی را به همسری انتخاب کند. «سنت نیکلای» دوباره ظاهر شد و به او گفت اگر می‌خواهی دوباره به زمین برگردی، آخرین دختر در صف را انتخاب کن و از بوسیدن و همخوابگی با او بپرهیز.
زیباروی آخر صف، همان شاهدختی بود که برای او ماهی پره طلایی فرستاده و او را به ثروت رسانده بود. به «سادکو» گفت که من هنوز تو را دوست دارم، پیش من بمان، اما «سادکو» باز هم نپذیرفت و طبق سفارش «سنت نیکلای» به دختر نزدیک نشد.
صبح که بیدار شد، خود را در ساحل دریاچه «ایلمِن» یافت و کشتی هایش را دید که به خشکی نزدیک می‌شوند.
بعد از آن، ثروتمندتر از گذشته، دیگر پا به دریا نگذاشت و در کنار همان دختری که از قبل دوست می‌داشت به زندگی ادامه داد. گفته می‌شود که کلیسای «سنت نیکلای» (همان قدیسی که زیر دریا ظاهر شد و او را نجات داد) را «سادکو» ساخته.

در یکی از روایات دیگر این افسانه، «سنت نیکلای» نقشی ندارد و خود شاهدخت، با وجودی که عاشق «سادکو» است، راه فرار از دنیای زیر آب و رسیدن به عشق زمینی‌اش را به او نشان می‌دهد.

این افسانه دستمایه آثار هنری زیادی بوده. به خصوص در اواخر قرن ۱۹ میلادی که جنبش «اِسلاو دوستان» بین عد‌ای از نخبگان روسیه طرفدار پیدا کرده بود. این هنرمندان و نویسندگان، خسته از تضعیف هویت روسی و غلبه فرهنگ اروپایی بر کشور بعد از اصلاحات «پتر کبیر»، به دنبال بازسازی هویت روسی بودند.
هنرمندان در این هدف تنها نبوند. بعضی از ثروتمندان هم به پشتیبانی از آنان برخاستند.
از جمله «ساوا مامونتوف» (Savva Mamontov) که در راه آهن سازی برای خودش قدرتی محسوب می شد، شهرکی در نزدیکی مسکو بنا کرد تا هنرمندان در آن به تولید آثار اصیل روسی بپردازند. «ماتریوشکا» به عنوان مثال، از دل همین شهرک بیرون آمد.
یا مثلا «پاوِل تریتیاکوف» (Pavel Tretyakov)، ملاک و تاجر منسوجات که به حمایت از هنرمندان و خرید و جمع آوری آثار هنری روی آورد و موزه گالری «تریتیاکوف» مسکو، که از مهمترین گالری های هنری روسیه است را بنا نهاد.

در همین حال و هوای بازگشت به اصالت روسی بود که «نیکُلای ریمسکی-کورساکف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) موسیقیدان برجسته و خالق ملودی کارتون «هاچ، زنبور عسل»، اپرای «سادکو» را ساخت.



معروف ترین نقاشی از «سادکو» هم در همین سال‌ها، توسط «ایلیا رِپین» (Ilya Repin) از برجسته ترین نقاشان روس خلق شده‌است. تصویری از «سادکو» در دنیای زیر آب، در حالی که زیبا رویان در برابرش رژه می‌روند و او به دختر آخر صف نگاه می‌کند. (تصویر اول این مطلب)

بعد از انقلاب کمونیستی شوروی و در دهه پنجاه میلادی، دورانی که بعضی از آثار ادبی روسی به روی پرده سینما رفتند، «الکساندر پْتوشْکو» (Aleksandr Ptushko) فیلم «سادکو» را ساخت و همان طور که انتظار می رفت، روایتی از افسانه را در فیلم مبنا قرار داد که در آن «سنت نیکلای» نقشی در داستان ندارد.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: goo.gl/kijaE5

مطالب مرتبط:
گوسلی
ماتریوشکا
نقاشی: ایلیا رپین – نامه قزاق ها به سلطان عثمانی
نقاشی: ایلیا رپین – «کرِستنی خُد»
افسانه «تزار سالتان»
داستان «بادبان های سرخ»
افسانه «شوراله»
«بابا یاگا»، عجوزه روس
بانوی غار «اُردا»
«مان پوپو نِر»
رهبانیت در روسیه

کولی های روسیه


«زنبورعسل کرک‌دار»، آهنگ بسیار معروف کولی های روسیه، با صدای بازیگر و کارگردان روس Nikita Mikhalkov در فیلم «رمانس بی رحم» (A Cruel Romance) محصول سال ۱۹۸۴ است که روی صحنه هایی از فیلم «ملکه کولی ها» ساخت شوروی، مونتاژ شده است.
دانلود فایل صوتی: https://goo.gl/w5SSje

به روایت شاهنامه، بهرام گور، پادشاه ساسانی که می خواست فقرا هم از موسیقی بهره ببرند، ده هزار کولی از هندوستان به ایران می آورد و به آن ها گاو و الاغ و آذوغه می دهد تا گذران زندگی کنند و برای مردم به رایگان موسیقی بنوازند. یک سال می گذرد و کولی ها هدیه شاه را حیف و میل می کنند و فقیر می شوند. بهرام گور هم عصبانی شده و آن ها را اخراج می کند تا آواره کوه و بیابان شوند.
این روایت واقعیت داشته باشد یا نه، کولی ها اقوامی به نام «روما» (Roma) هستند که از شمال هند وارد ایران، و بعد از طریق ترکیه به اروپای شرقی و از آن جا به روسیه، اروپای غربی، آفریقا و آمریکای شمالی و جنوبی مهاجرت کردند.

کولی ها هر جا که می رفتند با رقص و آوازخوانی و همین طور فال بینی و پرورش اسب و آهنگری زندگی می گذراندند. جمعیت کولی های پراکنده در سرتاسر دنیا تا ۱۲ میلیون نفر (یعنی کمی کمتر از جمعیت یهودیان دنیا) تخمین زده می شود.

کولی های روسیه قرن نوزدهم میلادیورود کولی ها به روسیه به اواخر قرن ۱۸ میلادی یعنی حدود ۲۵۰ سال پیش بر می گردد، زمانی که یک اشراف زاده، از یک گروه موسیقی کولی در اروپای شرقی دعوت کرد تا در مراسمی در روسیه برنامه اجرا کنند.
بعد از آن، موسیقی و اجرای کولی ها در مراسم خانواده های اشرافی مرسوم شد و کولی های بیشتری از لهستان به روسیه، به خصوص مسکو و سنت پترزبورگ، مهاجرت کردند.
کولی های روسیه، در ابتدا مانند رعیت ها، در قبال اجرای موسیقی و گرم کردن مراسم، جایی برای اقامت و خوراک دریافت می کردند، اما بعد از لغو رعیت داری در سال ۱۸۶۱ میلادی در روسیه، از طریق موسیقی و رقص و اجرای نمایش برای خود به شهرت و ثروت رسیدند.
تعدادی از اشراف زادگان جوان، دختران کولی به همسری برگزیدند. این در حالی است که ازدواج اشراف زادگان با مثلا رعیت ها کاملا دور از ذهن بود. و این نشان از جایگاه و شان کولی های آن زمان دارد.

کولی روسی، اثر Kirill Gorbunovاز آن جایی که کولی ها در شادی مردم (طبقه مرفه جامعه) حضور داشتند، در تعداد زیادی از آثار ادبی روسیه مانند آثار تولستوی، داستایفسکی و… به آن ها اشاره شده است. در خیلی از فیلم های زمان شوروی هم که بر مبنای این کتاب ها ساخته شدند، زندگی کولی ها به تصویر کشیده شده است.

کولی های روسیه از باسواد ترین کولی های جهان هستند. در جنگ با ناپلئون، به دولت روسیه تزاری کمک مالی کردند و در جریان جنگ جهانی دوم علاوه بر کمک مالی و شرکت در جنگ، با اجرای موسیقی و رقص و نمایش در جبهه های جنگ، به سربازان روحیه می دادند.

در جریان پاک سازی قومی توسط آلمان نازی، علاوه بر یهودیان، کولی ها هم قربانی شدند.
طی «پوراجموس» (Porajmos) یا هولوکاست کولی ها، حداقل ۲۲۰ هزار (و به روایتی تا یک و نیم میلیون نفر) کولی توسط نازی ها قتل عام شدند که در مقایسه با کل جمعیت کولی های مقیم اروپا، یکی از بزرگ ترین نسل کشی های دوران معاصر بوده که کمتر درباره آن سر و صدا شده است.
کولی های که توسط آلمان نازی زندانی شده بودند، مجبور بودند علامت مثلث قهوه ای رنگ (نوک به پایین) به بازو ببندند تا از دیگر زندانیان قابل تشخیص باشند.

در همان سال هایی که در آلمان کولی ها را تصفیه قومی می کردند، در شوروی تئاتر تخصصی کولی ها به نام «تئاتر رومِن» (Romen Theatre) راه اندازی شد که تا به امروز محلی برای معرفی هنر کولی های روسیه بوده است.

بعد از جنگ جهانی دوم، موسیقی کولی ها دوباره رونق پیدا می کند، اما در زمان استالین که قانون اسکان اجباری به اجرا در میاید، بعضی از کولی ها ملک و املاک خود را در شوروی رها کرده و به زندگی در سفر ادامه می دهند.

کولی ها تاثیر زیادی روی موسیقی روسیه، و به خصوص آهنگ های عاشقانه ژانر «رومانس» و آن چه در دنیا به «رومانس روسی» (Russian Romance) مشهور است داشته اند. تا جایی که می توان «رومانس روسی» را موسیقی کولی ها نامید.


رومانس کولی های روسیه به نام «راه طولانی» که بعدها ملودی آن در آهنگ انگلیسی Those Were the Days (یاد آن روزها به‌خیر) به کار گرفته شد.
دانلود فایل صوتی: https://goo.gl/qVQve9

بعضی از همین رومانس ها، از پر اجرا ترین آهنگ های مهمانی ها و مراسم مختلف در روسیه مانند عروسی و تولد و… هستند و هنوز هم که هنوز است، هستند کسانی که از گروه های رقص و آواز کولی برای اجرا در این مراسم دعوت می کنند.

کولی های روسیه

اولین برخورد خود من با کولی های روسیه، در یک مهمانی عروسی بود. انرژی شان به قدری بود که کل سالن، از جمله من که از رقص در مراسم فراری هستم را هم به رقص آوردند.
مردان گیتار و ویولون می نوازند و می رقصند. خانم ها لباس های رنگی و دامن های چند لایه و چین‌دار می پوشند و پابرهنه هستند. مردها هم جلیقه یا پیراهن بلند و شلوار سیاه به تن کرده و چکمه بلند می پوشند.
خانم ها موقع رقص، سینه و شانه شان را به شدت تکان می دهند و پا و دامن بالا می اندازند. یا نشسته به پشت خم می شوند تا مویشان بریزد، بعد شانه را تکان می دهند. دستشان را هم مثل ایرانی‌ها و هندی‌ها تکان می‌دهند. مردها هم به دست به سینه و چکمه می زنند تا صدا بدهد.


آهنگ معروف «آه، آن چشمان سیاهش!» (سال ۱۹۴۷)
Pyotr Leshchenko – Chernye Glaza
دانلود فایل صوتی: https://goo.gl/NCx03f

کولی های روسیه
گروه رقص و موسیقی کولی «Devlale»

کولی های روسیه
گروه رقص و موسیقی کولی «Devlale»

ادامه‌ی خواندن

ماجراهای کاپیتان «ورونگل»


کارتون موزیکال «ماجراهای کاپیتان ورونگل» (Adventures of Captain Vrungel) یکی از کارتون های معروف ساخت شوروی در اواخر دهه ۷۰ میلادی (تقریبا معادل دهه شصت ایران) است. یعنی بچه های روس هم سن و سال ما، خیلی با این کارتون خاطره دارند.
خلاصه داستان این کارتون ۱۳ قسمتی به این شرح است:

یک خلافکار حرفه ای، باشگاه قایق رانی داشته. میاد و یک مسابقه قایق های تفریحی دور دنیا راه می اندازه. هدفش این بوده که به با این روش، یک مجسمه گرون قیمت رو که از موزه دزدیده، به خارج از کشور منتقل کنه.
از اون طرف، کاپیتان «ورونگل» از همه جا بی خبر، با دستیارش تو مسابقه شرکت می کنن. اما چند ساعت قبل از شروع مسابقه، خبردار می شه که دو نفری اجازه شرکت در مسابقه رو ندارن و باید نفر سوی رو پیدا کنن.
دستیار کاپیتان فوری می ره تو شهر و یک ورق باز حرفه ای رو تو یه کافه پیدا می کنه و با خودش می کشونه به قایق.
نگو اون ورق بازه، آدم خلافکاره بوده که مجسمه رو تو جعبه ساز موسیقی قایم کرده بوده. وقتی می فهمه که سوار قایق اشتباه شده که دیگه دیر شده. ولی صداشو در نمیاره.
اسم این قایق، «پابِدا» (Pobeda) به معنی «پیروزی» بوده. تو همون اول راه، دو حرف اولش می افته و تبدیل می شه به «بِدا» (Beda) به معنی «بدبختی». از این جا است که ماجراهای کاپیتان «ورونگل» تازه شروع می شه.

خلافکار حرفه ایه، یک مشت گنگستر می فرسته دنبال شون که مجسمه رو از چنگوشن در بیارن. تو مسیر، به هر شهری که می رسیدن، داستان و ماجراهای زیادی به وجود میاد.
از اون طرف، پلیس، یک مامور مخفی دنیال این گنگسترها فرستاده.
آخر سر، ورق بازه قضیه رو به کاپیتان «ورونگل» می گه و کاپیتان بهاهزار بدبختی، مجسمه رو به موزه بر می گردونه.
در نهایت قایق اینا برنده می شه و کاپیتان با نشون دادن رسید ارسال مجسمه به موزه، از شر خلافکارا راحت می شه.

اون گانگسترا تو کارتون یه آهنگی می خونن که شاید از خود کارتون معروف تر باشه.
سعی کردم خیلی سرسری ترجمه اش کنم، ولی چون بازی با کلمات داره و مثلا روسی با لهجه ایتالیایه، ترجمه دقیقی نیست. با لهجه لاتی بخونین که حس و حالش دستتون بیاد. 🙂

ما یه مشت راه‌زن و گنگستر معروفیم که پنجه بوکس و شیشلول داریم.
کارمون اینه که هفت‌تیر بکشیم و آدم بکشیم و هرچی دستمون میاد بدزدیم.
ما تو سه سوت، خزانه مملکت رو هم خالی کردیم.
سر همین معروف شدیم و یه کارگردان ازمون فیلم درست کرد.
با ماشین فیات و شورولت خیابونا رو گز می کنیم.
صبح تا شب، شراب گرون قیمت می زنیم و همیشه سیر و مستیم.
تو حساب بانکی مون میلیون میلیون پول خوابیده.
گور بابای هر چی قانونه.
ما آدمای درست و حسابی و لطیف و حساسی هستیم.
یه قرون دوزاری هم نیستیم، ما دنبال پولیم، پول.
اصلا ما انسان نیستیم، جیبیم.
و جیب، همون طور که همه مستحضر هستن، پول لازم داره.

کل ۱۳ قسمت کارتون رو می تونین اینجا ببینین.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/bkmel2

کالینینگراد، سرزمین کهربا

کالینینگراد

«کالینینگراد» (Kaliningrad) غربی ترین بخش روسیه است که جدا از خدا روسیه و در سواحل دریای بالتیک، یعنی در خاک اروپا واقع شده است.
این منطقه بخشی از دولت «پروس» (آلمان امروزی) بود که بعد از جنگ جهانی دوم به طور کامل به دست شوروی افتاد و در جریان جنگ سرد به عنوان پایگاه نظامی مورد استفاده قرار گرفت و تا به امروز سامانه های دفاعی روسیه را در خود جای داده است.

نزدیکی به اروپا باعث شده است که این شهر حال و هوایی متفاوت از دیگر شهرهای روسیه داشته باشد. از نوع معماری شهر گرفته تا آب و هوای ساحلی و رفتار مردم این شهر اروپایی است. به عنوان مثال، در این شهر خیلی دوچرخه می بینید.

بزرگ ترین معدن کهربای دنیا در«کالینینگراد» قرار دارد. صنایع دستی و جواهرات ساخته شده از کهربا (به روسی: یانتار) در کشورهای حاشیه دریای بالتیک و در روسیه خیلی طرفدار دارد.
«اتاق کهربا» در «کاخ کاترین» از دیدنی ترین جاذبه های شهر «سنت پترزبورگ» است که تماما از کهربا و طلا و آینه ساخته شده و خود داستانی شنیدنی دارد که در آینده درباره آن مطلبی خواهیم داشت.

اتاق کهربا، روسیه، سن پترزبورگ، سنت پترزبورگ، کاخ کاترین

اتاق کهربا، روسیه، سن پترزبورگ، سنت پترزبورگ، کاخ کاترین

«امانوئل کانت» فیلسوف برجسته آلمانی، متولد «کالینینگراد» بوده، ولی بر خلاف شاعران ایرانی که به واسطه محل تولد یا دفنشان، کشورهای دیگر آنان را مصادره می کنند، روسیه ادعایی بر روسی بودن کانت ندارد.

نام اصلی و آلمانی این شهر «کونیگزبرگ» (Königsberg) به معنی «شاهکوه» بوده که در زمان شوروی به «کالینین گراد» به معنی «شهر کالینین» تغییر پیدا می کند. «میخاییل کالینین» (Mikhail Kalinin) از یاران نزدیک لنین و استالین، رهبران شوروی، و در اصل «آدم» استالین بود.
در شوروی سه شهر به نام این سه رهبر سیاسی نام گذاری شد:
«لنینگراد» که امروزه «سنت پترزبورگ» نام دارد.
«استالینگراد» که امروزه «ولگوگراد» نام دارد.
«کالینینگراد» که فعلا نامش تغییری نکرده.

استالین، لنین، کالینین، شوروی

دولت روسیه اعلام کرده است که برای توسعه اقتصادی «کالینینگراد» و تبدیل آن به «هنگ کنگ روسیه» برنامه های جدی دارد.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/asjyek

کالینینگراد

کالینینگراد

کالینینگراد

کالینینگراد

کالینینگراد

مینای روسی

مینا روسی، مینای روسی، مینا خانه بندی، هنر روسیه

یکی از صنایع دستی مشهور و قیمتی روسیه، مینای خانه بندی یا آن طور که در دنیا شناخته می شود، «مینای روسی» است که معمولا روی طلا یا نقره اجرا می شود.
«مینای روسی»، در کنار دیگر جواهرات و صنایع دستی لوکس، در دربار خاندان سلطنتی «رومانوف» (تزارهای روسیه) رونق بسیاری داشته.
بعد از انقلاب شوروی (۱۹۱۷)، «عتیقه جات سلطنتی رومانوف»، درست مانند عتیقه جات عصر قاجار، توسط بستگان و نوادگان ایشان در دنیا پخش شده و بین حراجی ها و مجموعه دارها دست به دست می شوند.

نام «مینای روسی» با شهر «روستوف ولیکی» گره خورده و از صنایع دستی این شهر است.
«روستوف ولیکی» (Rostov Veliky) یکی از قدیمی‌ترین شهرهای روسیه است که در ۲۰۰ کیلومتری شمال شرق مسکو واقع شده، و پر است از بناها و کلیسای های قدیمی و دیدنی.

مینا روسی، مینای روسی، مینا خانه بندی، هنر روسیه

مینا روسی، مینای روسی، مینا خانه بندی، هنر روسیه

مینا روسی، مینای روسی، مینا خانه بندی، هنر روسیه

مینا روسی، مینای روسی، مینا خانه بندی، هنر روسیه

ادامه‌ی خواندن

افسانه «تزار سالتان»

آهنگ تیتراژ «هاچ زنبور عسل» را یادتان هست؟


این ملودی با نام «پرواز زنبور عسل»، قطعه کوتاهی است از اپرای مشهور «افسانه تزار سالتان» اثر آهنگساز برجسته روس «نیکولای ریمسکی-کورساکوف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) که حدود ۱۸۰ سال پیش تحت داستانی با همین نام توسط «الکساندر پوشکین» نویسنده شهیر روس به نظم نوشته شده است.

خلاصه افسانه «تزار سالتان»

در روزگاران دور، سه خواهر دور هم نشسته بودند و پیش خود خیال پردازی می کردند که اگر همسر تزار (پادشاه) بشوند، چه کار می کنند.

یکی از خواهرها می گوید که اگر همسر تزار بودم، برای همه دنیا غذا درست می کردم. دیگری می گوید، برای همه مردم دنیا لباس بافتنی می بافتم. و خواهر دیگر، که از همه کوچک تر بود، می گوید اگر همسر تزار می شدم، برایش یک پسر و جانشین دلاور به دنیا می آوردم.

به یک باره «تزار سالتان» که این صحبت ها را شنیده بوده، وارد شده و خواهر کوچک تر را به همسری بر می گزیند و دو خواهر دیگر را به سمت آشپز و بافنده دربار به خدمت می گیرد.

چند ماه بعد «تزار سالتان» به اجبار همسر باردار خود را تنها گذاشته و خود به میدان جنگ می رود. مدتی بعد که پسر پادشاه به دنیا می آید، دو خواهر ملکه که به خوش شانسی خواهر کوچکشان حسادت می کردند، به کمک پیرزنی به نام «بارباریکا» و با دسیسه و کلک، کاری می کنند تا در غیاب پادشاه، سربازان دربار ملکه و پسرش را داخل بشکه حبس کرده و به داخل دریا بیاندازند.

شاهزاده «گویدون» (Gvidon) ظرف چند ساعت، داخل بشکه رشد کرده و به جوانی قوی و دلاور بدل می شود و از دریا می خواهد که آن ها را به ساحلی آرام هدایت کند.

بعد از رسیدن به ساحل جزیره ای آرام، شاهزاده جوان به دنبال شکار می رود و با تیرش، شاهینی را که می خواست یک قوی سفید را شکار کند، از پای در می آورد. قو می گوید که این شاهین، جادوگر خبیثی بوده و چون شاهزاده جانش را نجات داده، تا پایان عمر به خدمت او در می آید.

فردایش که ملکه و شاهزاده چشم باز می کنند، خود را داخل شهری زیبا و مجلل می بینند و شاهزاده جوان، حاکم این شهر می شود.

مدتی می گذرد و گروهی تاجر با کشتی وارد این جزیره می شوند. شاهزاده با سخاوتمندی و مهمان نوازی فراوان از آن ها پذیرایی می کند و به آن ها می گوید تا سلامش را به «تزار سالتان» (پدرش) برسانند.

تاجران برای برگشت آماده می شدند که شاهزاده به قو می گوید که ای کاش می توانستم من هم به دیدار پدرم بروم. در همین حال، قو در چشم به هم زدنی شاهزاده را به پشه ای تبدیل می کند تا بتواند در کشتی تاجران مخفی شده و خود را به پدرش برساند.

در محضر پادشاه، تاجران از این شهر زیبا و مهمان نوازی شاهزاده می گویند و پادشاه ترغیب می شود که به دیدن آن شهر برود. اما خواهران ملکه و «بارباریکا» که در دربار حضور داشتند، با مسخره کردن داستان تاجران از شهری خیالی می گویند که در آن سنجابی زیر درخت می نشیند، آواز می خواند و میوه های طلایی گاز می زند که داخلشان زمرد خالص است. و به این طریق شاه را از سفر منصرف می کنند.

شاهزاده پشه شده هم که ناظر بر گفتگو است، چشم یکی از خاله هایش را می گزد و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای سنجاب را برای قو تعریف می کند. قو هم در چشم به هم زدنی عین همان سنجاب را پدید می آورد که مایه ثروت شاهزاده می شود.

مدتی بعد دوباره گروهی تاجر وارد جزیره شاهزاده می شوند و همان داستان قبلی تکرار می شود. این بار، قو شاهزاده را به شکل مگس در می آورد تا به دیدار پدرش برود.

تاجران که به خدمت پادشاه می رسند از زیبایی های آن شهر و از سنجاب معروفش می گویند. پادشاه هر چه بیشتر ترغیب می شود که به این شهر افسانه ای سفر کند، اما بار دیگر خواهران ملکه و دوستشان «بارباریکا»، با تعریف کردن از شهری که ۳۳ جنگاور زره پوش و یک جادوگر توانگر («چرنامور» (Chernomor)) دارد، پادشاه را از سفر منصرف می کنند.

شاهزاده مگس شده، «بارباریکا» را نیش می زند و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای ۳۳ جنگاور زره پوش و جادوگر توانگر را برای قو تعریف می کند. قو هم می گوید که این جنگاوران، برادرانش هستند و در چشم به هم زدنی آن ها را به خدمت شاهزاده جوان در می آورد تا هر روز سر از دریا برآورده و از جزیره محافظت کنند.

چند ماه بعد، بار درگیر تاجرانی با کشتی هایشان به جزیره می آیند و همان داستان تکرار می شود. این بار، قوی سفید شاهزاده را به شکل زنبور عسل در می آورد تا به راحتی در کشتی مخفی شده و به دیدار پدرش برود. ملودی معروف «پرواز زنبور عسل» هم دقیقا این قسمت داستان را روایت می کند.

تاجران در محضر شاه از جنگاوران زره پوش و جادوگر و تمام زیبایی های شهر می گویند، اما بار دیگر خواهران ملکه، با تعریف کردن از شهری که پرنسسی به غایت زیبا در آن زندگی می کند، شاه را از سفر منصرف می کنند.

بار دیگر شاهزاده زنبور شده، بینی «بارباریکا» را نیش می زند و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای پرنسس زیبا و خیره کننده را برای قو تعریف کرده و می گوید که می خواهد ازدواج کند. قو پاسخ می دهد که آن پرنسس زیبا، خودم هستم و در چشم به هم زدنی بال هایش را تکان داده و به دخترکی جوان و به غایت زیبا بدل می شود.

شاهزاده جوان پرنسس را در آغوش گرفته، او را می بوسد و این دو همان شب با هم ازدواج می کنند.

مدتی بعد گروهی از تاجران و کشتی هایشان وارد جزیره می شوند. شاهزاده و پرنسس از مهمانان پذیرایی می کنند، اما شاهزاده که در کنار همسر زیبایش به آرامش رسیده، دیگر تمایلی به دیدار پدرش ندارد.

تاجران که بر می گردند، از شهر و زیبایی هایش و از پرنسس زیبای آنجا می گویند و این بار «تزار سالتان» بدون توجه به صحبت های کینه جویانه خواهران همسرش، بار سفر کرده و راهی آن شهر می شود.

با ورود به شهر، همه آنچه را شنیده بوده، به چشم می بیند. سنجاب آوازخوانی که میوه های طلایی می جود، جنگاوران زره پوش و جادوگر توانگر و در نهایت، پرنسس به غایت زیبا را.

در این میان، چشم پادشاه به همسر گم شده اش می افتند و او را در آغوش گرفته و متوجه می شود که شاهزاده «گویدون» پسرش و پرنسس زیبا عروس او هستند.

خلاصه که بعد از سال ها دوری، همه دور هم جمع شده و تا پایان عمر به خوبی و خوشی به زندگی در کنار هم ادامه می دهند.

اگر علاقه داشتید، اپرای کامل «افسانه تزار سالتان» را گوش کنید.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/jIMDWB